حکایت های زنی که هرشب جمعه درقبرستان می خوابید

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دلم تنـــگ است در این دنیا چرایش را نمیدانم من این شعر غم افراز را شبی صد بار میخوانم چه میخواهم ازاین دنیا ازید دنیا افســـــــــونگر قســــــــم به پاکی اشکانت جوابم را نمیدانم گر محبت ثمرش سوختن وساخـــتن است یا به دنبـــــــال محبت سرخود باختن است من به میـــــــدان رفاقت گذرم از سرخویش تابدانی که این حاصل دوست داشتن است

ما در يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تابه صبح بر مزار شهيدش در قبرستان شهداء بيتوته مى كرد و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت .اين روش مدتى ادامه داشت تا اينكه اين كاربصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود و بسيارى از منسوبين نيز مى دانستند، تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشته بود.از او پرسيدند: خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟ گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى مسافرتى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : آنها عازم كجا هستند؟
گفت : هر روز عصر به نجف اشرف و زيارت حضرت امير المومنين (ع ) مى رويم و صبح بر مى گرديم و اينها عازم نجف اشرف هستند.
گفتم : مگر شما همراه آنها نمى روى ؟
گفت : خير.
گفتم : چرا؟
گفت : مهمان دارم ، بايد براى احترام او در حضورش باشم .
گفتم : مهمانت كيست ؟
گفت : شما
گفتم : من ؟!
گفت : بلى و از خواب بيدار شدم ، قدرى با خود فكر كردم و گفتم هرگز سزاوار نيست من در قبرستان بمانم و فرزندم از فيض زيارت حضرت امير المومنين محروم بماند.از اين رو تصميم گرفتم هر شب جمعه پس از زيارت اهل قبورت تا روز باقى است قبرستان را ترك كنم .

 

نوشته شده توسط :غلام حسین شهزاده غزنوی

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 367 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 22:59