غلام حسین شهزاده (غزنوی)

ساخت وبلاگ

امکانات وب

دلم تنـــگ است در این دنیا چرایش را نمیدانم من این شعر غم افراز را شبی صد بار میخوانم چه میخواهم ازاین دنیا ازید دنیا افســـــــــونگر قســــــــم به پاکی اشکانت جوابم را نمیدانم گر محبت ثمرش سوختن وساخـــتن است یا به دنبـــــــال محبت سرخود باختن است من به میـــــــدان رفاقت گذرم از سرخویش تابدانی که این حاصل دوست داشتن است
 

در حالی که آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در سخنرانی های متعدد از وضعیت سیاسی و بین المللی ایران ابراز خرسندی می‌کند، علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل او، در انتقاد از وضعیت روابط خارجی ایران، گفته است: "روابط خارجی ما مشکلات زیادی دارد."

آقای ولایتی در سخنانی در جمع گروهی از مردم تبریز که خبرگزاری ایسنا آن را گزارش کرده، اظهار داشته که "روابط خارجی ما مشکلات بسیاری دارد، اما این مشکلات با اتخاذ سیاست عزت‌مندانه قابل حل است."

مشاور رهبر جمهوری اسلامی در عین حال افزوده است: "باحل مشکلات به وجود آمده در روابط خارجی می‌توان بسیاری از مشکلات اقتصادی و داخلی را نیز برطرف کرد."

از آقای ولایتی به عنوان نامزد احتمالی گروهی از اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری پیش‌ رو نام برده می شود.

"تا کنون هیچ موقع اهمیت تعیین یک دولت مقتدر، کارآمد، کارشناس، معتقد به اصول انقلاب به این اندازه مهم نبوده است"

علی اکبر ولایتی

آقای ولایتی در این سخنرانی "گرانی، تورم، بیکاری، مساله ازدواج، بی‌ثباتی در تصمیم‌گیری های اقتصادی و تنزل ارزش اقتصادی پول ملی" را از جمله دیگر مشکلات فعلی ایران خوانده است.

علی اکبر ولایتی در دولت های میرحسین موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی به مدت ۱۶ سال وزیر امور خارجه ایران بود و پس از پایان دولت آقای هاشمی رفسنجانی، با حکم آیت الله خامنه‌ای، مشاور او در امور بین الملل شد.

آقای ولایتی گفته است "تا کنون هیچ موقع اهمیت تعیین یک دولت مقتدر، کارآمد، کارشناس، معتقد به اصول انقلاب به این اندازه مهم نبوده است."

وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی بدون اشاره به وضعیت خاصی، اظهار داشته که "لزومی ندارد، به بهانه‌های کوچک، خود را از مزایای بزرگ رابطه با دیگر کشورها محروم کنیم."

آیت الله علی خامنه ای مهمترین پشتیبان محمود احمدی نژاد طی هشت سال گذشته بوده است

در حالیکه مقامات جمهوری اسلامی، تصمیم گیری در زمینه برنامه های هسته ای را مختص رهبر جمهوری اسلامی و عملا بیرون از حوزه اختیارات دولت دانسته اند، مشاور امور بین المللی آیت الله خامنه ای ابراز امیدواری کرده است که "با اتخاذ سیاست درست در عرصه بین‌الملل، در دولت آینده مذاکرات هسته‌ای نتیجه مطلوبی اخذ کند."

قرار است انتخابات ریاست جمهوری ایران برای تعیین جانشین محمود احمدی نژاد روز ۲۴ خرداد سال جاری برگزار شود.

سیاست های آقای احمدی نژاد در امور داخلی، خارجی و اقتصادی طی هشت سال ریاست جمهوری او مورد حمایت کم سابقه آیت الله علی خامنه ای قرار داشته اما پس از بروز اختلاف بین این دو نفر بر سر برخی انتصابات دولتی، آقای احمدی نژاد هدف حملات کسانی قرار گرفته که خود را پیرو خواست های رهبر جمهوری اسلامی می دانند.

منتقدان سیاست های آقای احمدی نژاد می گویند که سیاست او کشور را به لبه پرتگاه برده است.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نامزد انتخابات پیشین ریاست جمهوری ایران که از جدی ترین منتقدان آقای احمدی نژاد هستند، اکنون بیش از دو سال است که در حبس خانگی به سر می برند.

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 310 تاريخ : چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392 ساعت: 21:13

از سخنان اهل‏بیت عصمت و طهارت استفاده مى‏شود که مصحف فاطمه بعد از رحلت رسول خدا که فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام به شدت محزون بود، (در طول هفتاد و پنج روز مدت زندگى آن حضرت بعد از پدرش)، نازل شده است.


حضرت امام صادق علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:
ان فاطمه علیهاالسلام مکثت بعد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان یاتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على علیه‏السلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه.(۱)
به یقین فاطمه علیهاالسلام بعد از پدرش تنها هفتاد و پنج روز در این جهان زندگى کرد و در طول آن مدت غمها و غصه‏هاى زیادى را تحمل نمود.
جبرئیل در آن ایام به طور مرتب به حضور فاطمه علیهاالسلام نازل مى‏شد و او را در عزاى پدر تسلیت مى‏گفت و از مقام و جایگاهش در آن سوى جهان با خبر مى‏ساخت و همچنین از اوضاع آینده‏ى دنیا و سرنوشت بچه‏هایش آگاه مى‏نمود و على علیه‏السلام آنها را مى‏نوشت و همه‏ى اینها مصحف فاطمه علیهاالسلام را تشکیل مى‏داد.
و در یک حدیث دیگرى امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
مصحف فاطمه ما فیه شى‏ء من کتاب اللَّه و انما هو شى‏ء القى علیها بعد موت ابیها. (۲)
در مصحف فاطمه چیزى از آیات قرآن نیست، بلکه آن مصحفى است که بعد از فوت پدرش به او داده شده است.
و بالاخره در حدیث سومى از امام جعفر صادق مى‏خوانیم:
ان اللَّه تعالى لما قبض نبیه صلى اللَّه علیه و آله دخل على فاطمه علیهاالسلام من وفاته من الحزن ما لایعلمه الا اللَّه عز و جل فارسل الیه ملکا یسلى غمها و بحدثها فشکت ذلک الى امیرالمؤمنین علیه‏السلام فقال علیه‏السلام: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت قولى لى فاعلمته بذلک فجعل امیرالمؤمنین یکتب کلما سمع حتى اثبت من ذلک مصحفا... (۳) خداوند چون رسول خدا را قبض روح کرد، فاطمه‏ى زهرا از این جهت به شدت محزون گشت که جز خدا کسى از درد دل او خبر نداشت.
لذا ملکى را به سوى او فرستاد، تا وى را تسلیت گفته و با او گفتگو کند.
فاطمه علیهاالسلام این موضوع را به اطلاع على علیه‏السلام رسانید، آن حضرت فرمود: هرگاه چنین احساس کردى مرا با خبر کن. بدین صورت فاطمه على علیه‏السلام را از آمدن ملک با خبر مى‏ساخت، و على علیه‏السلام گفتگوها را مى‏نوشت. از این طریق مصحف فاطمه به وجود آمد. از این احادیث استفاده مى‏کنیم که مصحف فاطمه در طول هفتاد و پنج روز زندگى مصیبتبار فاطمه بعد از رحلت پدر بزرگوارش به تدریج نازل شده و امیرالمؤمنین آن را نوشته و به نام مصحف فاطمه علیهاالسلام نامگذارى گردیده است.
در مجموع، از مطالب استفاده مى‏کنیم که مصحف فاطمه از جانب خدا توسط پیک وحى (جناب جبرئیل) به فاطمه علیهاالسلام القاء شده و اوضاع آینده جهان و اخبار غیبى در مورد سرنوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام و جنایات خلفا و پادشاهان ستمگر و سایر مسائل غیر فقهى در آن به ثبت رسیده و آن کتاب جزو ودایع امامت، هم‏اکنون در محضر امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- مى‏باشد.
جامعه و جفر چیست؟

پیشوایان معصوم ما داراى علومى بودند، که از قدرت سایر افراد خارج است و از جمله منابعى که در دست آنان بود و از آنها در این زمینه استفاده مى‏کردند عبارت بود از:
۱- جامعه ۲- جفر ۳- مصحف فاطمه.

جامعه چیست؟
آنچه از روایات اهل‏بیت علیهم‏السلام استفاده مى‏شود؛ جامعه کتابى است بسیار مفصل که جبرئیل امین آن را بر قلب مبارک رسول خدا نازل نموده و سپس آن حضرت همه‏ى آنها را بر امیرالمؤمنین املا فرموده و على علیه‏السلام نیز آن را نوشته، که تمام وقایع جهان از اول تا آخر و احکام مورد نیاز جامعه در برمى‏گیرد. این کتاب به قدرى بزرگ و جامع است که طول آن هفتاد ذراع و به عرض چرمهاى معمولى مى‏باشد. در این زمینه توجه شما را به یک روایت از امام صادق علیه‏السلام جلب مى‏کنم:
قال الصادق علیه‏السلام: ان عندنا الجامعه، و قال ابوبصیر: جعلت فداک و ما الجامعه؟ قال: صحیفه طولها سبعون ذراعإ؛ ّّ بذراع رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و املائه و حظ على بیمینه، فیها کل حلال و حرام و کل شى یحتاج الناس الیه حتى الارش فى الخدش و ضرب بیده الى فقال: تاذن لى یا ابا محمد؟! قال: قلت جعلت فداک انما انا لک فاصنع ما شئت، قال: فغمزنى بیده و قال: حتى ارش هذا...
ابوبصیر از شاگردان امام صادق از آن حضرت سؤال کرد: فدایت شوم «جامعه»
چیست؟حضرت فرمودند: کتابى است که طول آن هفتاد ذراع به مقدار ذراع مبارک پیامبر، آن را پیامبر خدا املا فرموده و على نیز با دستش نوشته و شامل تمام حلال و حرام و احکام خدا و هر آنچه مردم به آن نیاز دارند مى‏باشد، حتى دیه‏ى کوچکترین خراش نیز در آن آمده است. ابوبصیر مى‏گوید: در این هنگام امام علیه‏السلام با دستش مرا زد و فرمود: مرا اجازه مى‏دهى؟ گفتم: من در اختیار شما هستم، آنگاه با دست خود مرا مختصر فشارى داد و اظهار داشت. در «جامعه» حتى دیه این کار نیز آمده است. (۴)

جفر چیست؟
در روایات آمده است که «جفر» ظرفى است از پوست به وسعت پوست گاو که پر از علم خاص است و آن در پیش ائمه‏ى اطهار علیهم‏السلام مى‏باشد و شامل دو بخش است:جفر سفید و جفر سرخ.
جفر سفید شامل آن بخش ودایع خاص امامت است که از تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم و سایر علوم انبیا و اولیا تشکیل گردیده است.
و اما جفر سرخ شامل سلاحهاى مخصوص پیامبر مى‏باشد که با آنها در راه خدا جهاد نموده و از اسلام و مسلمین دفاع فرموده است. از قبیل: شمشیر، زره و غیر آنها... (۵)
پی نوشت ها:

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 278 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1391 ساعت: 23:23


 عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمين القا کنند پيامبر عمر طبيعی خودشان را کرد .

 کسی به ايشان قصد سوء نکرد و اين نظر خود را با تعبير وفات و يا رحلت پيامبر

ابراز می دارند ؛ و متأسفانه در محافل شيعيان هر چند نادانسته و ناخواسته ؛

چنين تعبير می شود .

اما اولا بايد بدانيم پيامبر را چندين بار ترور کردند . در اوايل بعثت مشرکان قصد

 حذف کردن فيزيکی ايشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به

مدينه و استقرار حکومت اسلامی منافقين که طمع رياست داشتند چندين بار سوء

قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ايشان را مسموم و به

شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسيدند . ثانيا در عمل اين مطلب را ابراز کنيم

 که پيامبر ما در بستر به مرگ طبيعی جان نداد بلکه شهيد شدند .

 اما دليل ادعای ما علاوه بر تاريخ صحيح صدر اسلام روايتی است که از

امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود :

 هيچ پيامبر و وصی پيامبری نيست الّا اينکه به شهادت می رسد .

 يعنی در راه خدا کشته خواهد شد . شيخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روايتی

 در همين مضمون از امام صادق (عليه السلام) نقل می کنند و تصريح می کنند که

روايت صحيحه است .

در ادامه رواياتی می آيد که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است :

عيون : ابا صلت هروى از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود هيچ يك از

ما نيست مگر اينكه كشته مى ‏شود .

اعتقادات صدوق می نويسد اعتقاد ما اينست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در

جنگ خيبر مسموم‏ شد پيوسته اين ناراحتى در آن جناب بازگشت می كرد تا بالاخره

 رگ گردنش بر اثر سمّ قطع شد . و از آن ناراحتى فوت شد . (2)

كفاية الاثر: هشام بن محمّد از پدر خود نقل كرد كه حضرت امام حسن عليه السّلام

پس از شهادت پدر خود امير المؤمنين عليه السّلام در ضمن سخنرانى خود فرمود :

پيامبر اكرم به من خبر داده كه امامت در اختيار دوازده امام از اهل بيت اوست كه

برگزيده‏ اند . هيچ كدام از ما نيست مگر اينكه يا مسموم مى‏ شود و يا مقتول (3)

 عده ای بر اين نظرند (البته رواياتي هم مؤيد نظرشان وجود دارد) زنی يهودی


 ايشان را مسموم کرد ؛ اما تاريخ اين مسموميت تا لحظه شهادت

زياد است و با عقل جور در نمی آيد.

 اما نظر ديگری هست که از درون امت اسلامی منافقين پيامبر را مسموم کردند .

 روايت ذيل اشاره به اين نظر دارد :

 جبرئيل ابتداس سوره‏ عنكبوت را بر حضرت رسول فرود آورد

 و گفت اى محمّد بخوان

 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ

 وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ أَمْ حَسِبَ

 الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ‏ (4)

رسول خدا به جبرئيل فرمود : اين چه آزمايشى است جبرئيل عرض كرد اى محمّد همانا

 خداى تعالى تو را سلام می رساند و می فرمايد :

كه من پيامبرى پيش از تو نفرستادم مگر اينكه در پايان زندگيش جانشينى كه بجايش

 بنشيند برگزيد و روش و احكامش را زنده كرد پس راستگويان آنانند كه فرمان

رسول خدا را اجرا می كنند و آنان كه نافرمانى او را می كنند دروغگويانند .

همانا اى محمّد نزديك شده رفتن تو بسوى پروردگارت خدا فرمان می دهد به تو كه

 پس از خود على بن ابى طالب را براى امتت انتخاب كنى او جانشين تو است كه قيام

 به ارشاد و هدايت امت و رعيتت می كند . اگر امت پيروى او را كردند سالم

خواهند ماند …حذيفه گفت رسول خدا ، على عليه السّلام را خواست و با او خلوت كرد

همان روز و شب را علم و حكمتى كه خدا با وى سپرده بود او هم به على(عليه السلام)

 سپرد و او را آگاه كرد آنچه را كه جبرئيل گفته بود

اين داستان روزى بود كه پيامبر در خانه عايشه دختر ابو بكر بود ،  عايشه

عرض كرد هم اكنون مرا آگاه فرما . در انجام وظيفه ، من بر ديگران مقدم باشم و

آنچه را كه صلاح من است بگيرم پيامبر فرمود به تو خبر می دهم اما به كسى نگوئى

 مگر آنگاه كه من فرمان خدا را در ميان مردم اجرا كنم زيرا كه اگر تو اين راز

 را نگه دارى ، خداوند ترا در دنيا و آخرت نگاه می دارد و براى تو برترى هست

در پيشى گرفتن و شتاب كردن بسوى ايمان بخدا و رسولش . و اگر ضايع و تباه كنى

 و مراعات نكنى آنچه را كه به تو گفته شد به پروردگارت كافر شده‏ اى و پاداش

 تو ضايع مى شود و ذمه‏ خدا و رسولش دورى و نيز تو از زيانكاران باشى و اين كار

 زيان به خدا و رسولش وارد نمی كند پس خوب است تو پيمان ببندى كه سرّ

 اين دستور را نگه دارى و ...

سپس پيامبر به همسرش عايشه فرمود : خداى تعالى به من خبر داده كه عمرم به پايان

رسيده و فرمان داده كه على را بجاى خود نصب كنم

 و او را پيشواى مردم قرار دهم...

عايشه تعهد سپرد كه راز را افشا نكند خداوند پيامبرش را بر آنچه در نهاد عايشه بود

طولى نكشيد كه حفصه را خبر داد هر يك از اين دو خانم پدران خود را آگاه كردند

آن دو گرد هم آمدند بسوى گروهى از منافقان و آزادشدگان دست رسول خدا فرستادند

همه را از اين راز آگاه كردند گروهى به گروه ديگرى روبرو شدند و گفتند همانا

محمّد خيال دارد خلافت را در ميان خاندان خود قرار دهد مانند روش پادشاهى كسرى

 قيصر تا پايان روزگار نه به خدا در اين زندگى دگر براى شما بهره‏ اى نيست اگر

 اين كار به مرحله‏ اجرا برسد و خلافت به على بن ابى طالب واگذار شود همانا محمّد

به ظاهر شما با شما معامله كرد . ولى على با شما آن طور كه خودش بخواهد با شما

 معامله می كند !

خوب فكر كنيد در اين داستان راى خويش را در اين باره پيش نظر آوريد.

سخن در ميانشان رد و بدل شد بسوى دومی رفتند افكار خويش را به گردش آوردند

همه با يكديگر متفق شدند ، و سخن بدين جا رسيد كه در گردنه‏ هرشى شتر پيامبر

 را رم بدهند تا از شتر بيفتد و جان بسپارد . همين كار را در جنگ تبوك انجام دادند

ولى خداوند شرّ آنان را از پيامبرش برگرداند . ايشان در كار رسول خدا اجتماع

كردند از كشتن و مسموم‏ نمودن، و فريب دادن (5)

اين چند نمونه گويای قصد شوم منافقين در به شهادت رساندن پيامبر اسلام است تا

خود بر مسلمانان حکمرانی کنند ؛ و کردند آنچه می خواستند . و شد آنچه نبايد می شد .

 وَ سَيَعْلَمُ‏ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏

 و آنها كه ستم كردند به زودى مى‏ دانند كه بازگشتشان به كجاست ! (6)

نوشته شد :توسط غلام حسین (شهزاده )

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 294 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

روشنفکر ، نویسنده و محقق شهیر کشور است. وی اولین تاریخ نویس کشور است که وقایع تاریخی را بصورت واقعی نگاشته است. آ ثارش مطمئن ترین موخذ برای پژوهش گران بشمار میرود. وی یک روشنفکر تحول طلب بود که همراه با دیگر روشنفکران در آغاز قرن بیست دست به مبارزه زد ند. اثر

مشهور وی بنام « سرا ج التواریخ » ریفرینس قابل اعتماد وشایسته در زمینة تاریخ قرن 19 افغانستان

است. کتاب به تشویق مقامات قضائی امیر حبیب الله نگاشته شده است که وی درین شعبه کاتب بود. وی بیو گرافی امیر حبیب الله را نوشته است. بخاطر فعالیتهای سیاسی و نقشش در جنبش قانون اساسی

به زندان شیر پور افتاد ولی نسبت روابط نزدیک وی با شاه ، رها گردید. بر علاوة اینکه سراج

التواریخ را در پنج جلد نوشته است ، اثار ذیل را نیز نگاشته است :

1 ـ تحفت الحبیب در دو جلد در بارة  تاریخ افغا نستان بین سالهای 1880 ـ 1747

2ـ فیضی از فیوضات

3ـ تذ کره تالانقلاب

4ـ تاریخ پیامبران و حکمراوایان قد یم از آ دم تا عیسی

 چون مردم افغانستان مرکزی ، هزاره ها به شاه امان الله وفا دار بودند و به حبیب الله کلکانی تابعیت

 نکرده بودند ، ازینرو از تعدادی از صاحب رسوخان هزاره ، از جمله فیض محمد کاتب  در کابل

خواسته شد تا به آ ن منظقه رفته در بیعت مردم کوشش نمایند. این اشخاص  این کار را یا نه خواستند یا

نتوانستد. این باعث خشم حبیب الله کلکانی شد و هدایت داد تا این افراد را جزا بدهند. در اثر لت و کوب وحشیانه ، فیض محمد کاتب بروز چهارشنبه چهارم رمضان هجری قمری مطابق فبروی 1929 در کابل وفات نمود. انتخاب پيشهء نويسندگى در عصر ديكتاتورى بازى با آتش است. از نويسندگان معروف دنيا كه جان شانرا براى گفتن حقيقت قربان كردند عدهء زيادى را ميتوان نمونه آورد، چون حوزه مرتى شاعر بزرگ كيوبا، گارسيا لوركاى هسپانوى قربانى جنرال فرانكو، ناظم حكمت نويسندهء بزرگ ترك، فيض احمد فيض شاعر مردمى هند و پاكستان و باز سيلى از قربانيان كشور خود ما كه ذكر نام همهء شان نميتواند در اين مختصر بگنجد مگر اينكه فقط از سه مرد نام برد و از ديگر نيك سيرتان، نيك انديشان و راد مردانى كه از خود و خانودهء شان براى گفتن حقيقت گذشتند پوزش طلبيد، اما از فرزندان نيك آيين امروز ميهن ما خواست تا با شكيبايى در معرفى هر يك از اين بزرگان همت گمارند و در مقابل شان اداى دين كنند. يكى ازاين سه مرد از قندهار، دومى از كابل و سومى از مردم غزنى است.هر سه مرد در جنبش مشروطه و استقلال افغانستان سهيم بوده اند. نخست بزرگ مردى از قندهار است به اسم محمد سرور واصف قندهارى كه به سبب اصرارش كه بايد امير حبيب اله در گشودن مكاتب رسمى اقدام كند و هم ايجاد مشروطه، سرانجام جانش را از دست داد اما توانست كه مكتبى را بنام حبيبه در كابل تأسيس كند كه نهاد مهمى براى مبارزين استقلال خواهى و مشروطه خواهى شد و در نهايت موجب گرديد تا اين كانون به صورت منسجم مبارزات مردم افعان را براى بدست آوردن اين دو مأمول به پيروزى رساند. دوم فرهيختهء ميهن پرستى به نام فيض محمد كاتب از غزنه كه چون گل كوهى دل صخره را شگافت تا نامش را به عنوان مورخ قهار، مدرس متبحر، مبارز نستوه درج صفحات تأريخ كند و روزى در جدال با ارتجاع با چماق خشم از پادرآيد تا كه به اسطوره بپيوندد . سوم غلام محمد غبار مردى از ديار دانش، انديشه و فداكاريست كه در كابل متولد شده و از همان نخستين روز هاى زندگى سينه اش را سپر خشم ستمبارگان، قلمش را سربازى گام نهاده در راه حق و عدالت و دفترش را ميدانى براى جنگ اهورا بر ضد اهريمن ساخته كه آفتاب از عقب شانه هاى آهورا ميتابد و بر سپاه سياهى هجوم مى آورد. دو مرد اخيرالذكر، دو مورخ بر جسته و دو مبارز نستوه اند كه حجم حضور شان بر مردم مشكور افغانستان به سبب شگرد هاى فراموش نا شدنى شان هميشه خواهد بود.
فيض محمد كاتب از معاصران غلام محمد غبار است. اين دو مرد در بحرانى ترين ايام زندگى ميكرده اند، ايامى كه اميران افغانستان براى تحكم قدرت شان از هيچ نوع ستم بر مردم بينواى افعانستان دريغ نميكردند، ايامى كه دولت انگليس و اجيران داخلى اش در ريختن خون قهرمانان آزادى خواه نمونهء برجستهء از قساوت بى بديل شده بودند، ايامى كه در عين حال نمايانگر كنش و واكنش براى اعاده حقوق انسانى و استقلال سياسى براى مردم با شهامت افعانستان بود.
غلام محمد غبار در سال ١٢٧٦ خورشيدى مطابق ١٨٨٩ ميلادى تولد يافته است، در حاليكه زمان وفات فيض محمد كاتب در سال ١٣٠٨ خورشيدى بوده و اين ميرساند كه زمانى كه كاتب وفات يافته غبار ٣٢ سال عمر داشته است. غبار سه سال پيش از مرگ امير عبدالرحمن خان تولد شده و وقتى افغانستان به تحصيل استقلال سياسى خود از دست انگليس موفق شده غبار٢٠ ساله بوده است. پس هردو مرد يعنى غبار و كاتب تحولات و دگرگونى هاى را كه در طول اين زمان رخ داده چون وسيلهء حساس سنجى بر رگ و پوست خود احساس كرده اند.
تفاوتى كه غبار با كاتب دارد در اين است كه مآخذ او بيشتر از آثار نويسندگان روس و انگليس است و براى همين منظور وقتى به سنوات رجوع ميشود، اين سنوات به تأريخ عيسوى آمده اند در حاليكه كاتب چون از جانب دولت موظف به كار نوشتن تأريخ بوده، تمام اسناد و شواهد دولتى را در اختيار داشته و سنوات در كتابش به قمرى استند، اما اگرچه موخذ اين دو مورخ متفاوت است، اين تفاوت مانع آن نشده تا نوشتهء اين يكى و يا آن يكى از گزند سانسور مصون بماند. از سوى ديگر غبار با استفاده زيادى كه از سراج التواريخ برده مصمم بوده تا وقايعى را كه كاتب به لحاظ مصلحت نتوانسته به صورت شفاف بيان كند، بى پرده و حتا با تفصيل بياورد، به اميد آنكه چون ديگر از زمان اختناق عبدالرحمن خان ساليان زيادى گذشته و كسى چون امير حبيب اله هم نيست كه از پدر دفاع كند، خواسته بيباك حقايق را بياورد و به عبدالرحمن خان با خشونت بتازد، غافل از آنكه شرايط عشيروى و قبيلوى افغانستان مجال نخواهد داد تا كسى به راست گفتن بپردازد، زيرا كه هر چندى شاهى چون عبدالرحمن بر اريكهء قدرت نيست خوانين و اشخاص با نفوذى كه با وى كار كرده اند و از گردانندگان چرخ ظلم و خونريزى بوده اند يا تا هنوز زنده استند و يااگر نيستند فرزندان شان كه هنوز هم نفوذ دارند، هرگز نخواهند گذاشت تاكسى جرأت انتقاد از آنها را داشته باشد. براى همين است كه تأريخ نوشتن در افغانستان از كار هاى بس خطرناكى است كه نميتواند پيشهء هر آدم كمدلى شود، زيرا كه صرف نظر از اينكه كاتب و غبار چه شيوهء را براى ابراز افكار شان و براى نوشتن تأريخ بكار بردند، هر دو بار ها سخت مجازات شدند كه سرانجام غبار راهى زندان ها شد، متوارى گرديد و يا به زور به ترك از محيطى كه با آن مأنوس بود گرديد، اما كاتب هم جزاهاى مضاعفى براى گفتن حقيقت ديد. اين مجازات نه تنها جسم او را خرد كرد بلكه وى هزاران بار هدف طنز و استهزأ كسانى قرار گرفت كه خود در بى ادبى و بيشعورى سرآمد روزگار بودند و در آخر، زمانى كه گمان ميرفت وطن از وجود دشمنان انگليسى و اجيران داخلى اش پاك شده دزدى به تحريك انگليس زمام امور را گرفت كه به زندگى كاتب با وحشت خاتمه داد . اگر از زجر دادن هاى روحى آن زمان كه به كاتب داده ميشده نام ببريم ميتوان انتقاد هاى بيجاى اهل دربار را از كار هاى وى نام برد. در ظاهر اين انتقادات به خاطر تصحيح كار كاتب است اما در باطن چون مردمان صاحب صلاحيت دستگاه دولتى آنروزيعنى درباريان توقع نداشتند تا كاتب به طور مفصل از اوضاع ستمديدگان بنويسد، او را متهم به رعونت، ياوه گويى و اطناب كلام كرده اند. كاتب هر چند ميداند دفاع از نوشته هايش منجر به از دست دادن زندگى اش ميشود با شجاعت از كارش دفاع ميكند و حتا ميگويد كه شرح حال مظلومين اطناب كلام نيست، چيزى كه باعث خشم درباريان ميگردد، زيرا دفاع از مظلومين در واقع حمله بر ظالمان است و اهل دربار خوب ميدانست كه چه كسانى از قماش ظالمان اند. پس كار هاى كاتب در زمانى كه مشغول نگارش سراج التواريخ بوده به دقت بررسى ميشده و هر زمانى كه چيزى موافق خواست اوليأ امور نبوده آن چيز با شدت سانسور ميشده و كاتب مورد تأديب و تنبيه قرار مى گرفته است.
غبار هرچندى كه در فضاى مختنقى كه كاتب مى زيست، زندگى نميكرد و براى همين با شجاعت همه چيز را بيان كرد غافل از آن بود كه او فرزندى را كه تولد داده و تأريخ واقعى افغانستان مينامد، حد اقل در زمان حياتش نخواهد ديد كه اين فرزند راهش را در خانه هاى مردم افعانستان بيابد، زيرا كه قطاع الطريقان گستاخى بر سر راه اين فرزند بودند كه به آسانى خون فرهنگ و تأريخ را ميريختند. ريختن خون تأريخ در واقع همان سانسور است كه تأريخ زنده و واقعى را ميكشد و بـجايش چيز مردهء را به عنوان تاريخ به خورد جامعه ميده
زمان عبدالرحمن خان از خوفناكترين دورران تأريخ است. امير براى تراكم دادن نفوذ خود از هيچ نوع دسيسه، نيرنگ و ظلم دست نگرفت. او نخست خواست حسابش را با مردان مبارز افغانستان كه انگليس ها را در جنگ دوم شكست داده بودند، تصفيه كند و براى همين منظور با هميارى انگليس توانست كسانى چون مير بچه خان، ملامشك عالم و باز قهرمان بزرگ جنبش ملى مردم بر ضد انگليس يعنى ايوب خان را از صحنه بردارد. او بعد از موفقيتش در اين راه جسور تر شد و با داشتن پشتوانه چون انگليس، شروع كرد به كشتن و آزار كسانى كه چون مبارزين ملى افغان نام برديم نفوذ مردمى نداشتند اما به هر صورت از مخالفين دولت دست نشانده به شمار مى رفتند. اين عده مردم متشكل از عالمان مذهبى خواهان تجدد، تعداد اندكى تحصيل كردگانى كه از مدارس هند سند تحصيلى داشتند، و يا مردمانى كه امارت افغانستان را مال ايوب خان ميدانستند متشكل شده بودند و امير نميتوانست حضور آنها را تحمل كند. امير براى شناخت اين گروه كه در واقع از مردمان سر شناس افغانستان نبودند داخل اقداماتى شد كه ميتوان گفت عملكرد هاى او به عنوان مرد وحشت افگن درس عبرتى شد براى ديكتاتوران و جانيان ديگرى كه صد ها سال بعد از امير و فرسنگ ها دور از كابل به وجود آمدند. به طور نمونه ميتوان مشابهت هاى قابل ملاحظهء را بين پل پات و امير عبدالرحمن خان ديد كه مثال مى آوريم.
شباهت عمده ميان پل پات و امير عبدالرحمن خان در استفاده از دستگاه جاسوسى است كه به صورت رسمى و شناخته شده وجود نداشت اما بسيار كارگر بود و در ايجاد رعب و نگرانى بى رقيب. امير گماشته گان زيادى داشت كه براى شان معاش ميپرداخت و مردم از شغل اين گروه كاملاً بى خبر بودند. او حتا توانسته بود كه زن ها را به خدمت جاسوسى وادارد و از اين ميان داستان زنى معروف است كه با شوهرش در قندهار زندگى ميكرد و به طور متداوم به كار هاى ولايت قندهار ميرسيد و مسلسل اخبار اوضاع قندهار را به اطلاع امير ميرساند و به سبب همين نزديكى اش با امير، والى قندها از اين زن بسيار ميترسيد. علاوه بر استخدام زن و مرد در كار جاسوسى، امير از نفاق خانوادگى كه از بيمارى هاى مردم افغانستان است هم استفاده كرد و برادر را بر برادر گماشت تا از يكديگر جاسوسى كنند. فضاى باز اما سهمناك جاسوسى سبب شد كه مردم براى از بين بردن رقيبان و دشمنان خود هم به رايگان جاسوسى كنند و امير شكيبايى آنرا نداشت تا در مورد متهمين تحقيق كند و همين بود كه عدهء زيادى از مردم بيگناه كشته و يا زندانى شدند. در آنروز ها زندان هاى افغانستان از زندانيان پر بود و به نقل قول از غبار چنين برميآيد كه تعداد زندانيان مرد شهر كابل ۱٢۰۰۰ نفر و از زنان ٨۰۰۰ نفر بوده است كه البته اگر نفوس آن زمان را در نظر بگيريم خواهيم دريافت كه عدهء كثير مردم شهر كابل در زندان بسر ميبرده اند.
امير در ولايت هاى ديگر هم زندان هاى زيادى داشت كه در آنجا ها گماشتگان وى با صلاحيت خود مردم را به زندان ميافگندند و باز بايد از زندان هاى خصوصى نام برد كه اشخاص صاحب نفوذ از خود داشتند و امير از آنها آگاه بود و فكر ميكرد كه اين زندان ها براى خدمت كردن به شخص امير ساخته شده است. امير چنان قسى القلب بود كه روزى، هنگامى كه خود شهزادهء بيش نبود از غلام بچه اش پرسيد كه ايا گلوله ميتواند كسى را بكشد و چون جوابى نيافت، خواست امتحان كند و براى همين به سينهء اين مرد بيگناه شليك كرد و او را بكشت.
در چنين اوضاع و احوال نويسنده بودن كار بسيار خطرناكى بود زيرا كه امير كسب دانش را سدى براى پيشرفت هاى مرام خود ميديد و تحت نظر انگليس ها به شدد كوشيد تا از گشادن مكاتب درسى و شيوع مطبوعات جلوگيرى كند و براى همين است كه افغانستان در آنروزگار مطبوعات ندارد و از نويسندگان غير رسمى كه براى دولت كار ميكرده اند چيزى در مورد شرايط اجتماعى، وضع اقتصادى و يا يادداشت هاى تاريخى نداريم. به خصوص دست به كار نوشتن تأريخ يازيدن از گناهان بزرگ بود و اگر كسى ميخواست يادداشتى از وضع آنروز داشته باشد، اين شخص به شدت ميكوشيد تا نوشته هايش مخفى بماند. غبار از اين يادداشت هاى مخفى و شخصى ديگران سال ها بعد از وفات امير عبدالرحمن استفاده كرده است، اما به صورت عموم به سبب ترس از تفتيش امير و مجازات يافتن اسناد خصوصى، نويسندگان اين دوران بيشتر به كار شاعرى پرداختند و به ويژه در استقبال از سبك هندى و اشعار ابوالمعانى بيدل اقدام كردند تا بتوانند جان شان را حفظ كنند.
تقريبأ يك صد سال بعد از مرگ امير عبدالرحمن خان مردى ديگرى به اسم پل پات كه در كشورى خيلى دور از افغانستان يعنى كمبوديا تولد شده عين شيوهء امير را براى در زير كنترل آوردن مردمش استفاده ميكند. البته منظور من از اين مقايسه احصايه گرفتن از تعداد كسانى توسط پل پات و يا امير كشته شده اند نيست بلكه ميخواهم شيوهء بسيار مشابه اين دو مرد را براىا يجاد ترس در مردم و استفاده از دستگاه جاسوسى بررسى كنم. پل پات هرچندى كه زادهء ا يديالوژيك است، همانند امير از شيوع معارف و مطبوعات جلوگيرى ميكند و چنان با وحشت جلوگيرى ميكند كه مكاتب را ميبندد، معلمين را ميكشد و يا به زندان ميافگند و همه مردم را به بهانهء اينكه انقلاب روستايى ايجاد شده، به روستا ها ميفرستد تا در آنجا از بى غذايى و بى آبى بميرند. نخستين وجه مشترك اين دو مرد تمركزدادن به قدرت شان است و باز وسيلهء را كه براى تأمين اين مأمول بكار ميبرند ايجاد رعب و استفاده از دستگاه جاسوسى ميباشد. پل پات هم يك فرد را بر ديگر گماشت تا براى دولت انقلابى جاسوسى كند و دراين كار چنان استادى به خرج داد كه حتا فرزندان جاسوسى پدر و مادر را كردند. در اين دوران هم سانسور به شكل فجيعى استفاده ميشد و اگر كسى بدون موافقت دستگاه پل پات به نشر چيزى ميپرداخت جانش ر ا از دست ميداد.
افغانستان سنت تأريخ نويسى واقعى ندارد. انچه در دست ما به عنوان تأريخ است بيشتر كار هاى فرمايشى اند كه به دستور زمامداران و قدرتمداران مانده است. اگر كار هاى آغازين را بر شمريم ميتوان سوتفاهم بين ابوالقاسم فردوسى و محمود سبكتگين را نام برد. فردوسى از رستم ديگرى تعريف ميكرد و محمود ميخواست تا اين شاعر از رستم حاضر ستايش كند. در زمان نزديك به امروز اسداله خان غالب وظيفه داشت تا تأريخ مغل را به شعر آورد، كارى كه او نمى پسنديد اما به سبب تنگدستى راضى به اجراى آن شده بود و در اين كارش چنان استادى نشان ميدهد كه براى امپراطورى در حال نزع مغل، جلال و شكوه خود ساختهء تركيب ميكند و به خورد كسى كه او را به اين كار گماشته ميدهد. كاتب نيز به فرمايش اميرى به نوشتن تأريخ ميپردازد اما به اين تفاوت كه او چون گل كوهى از درز سنگ سر ميافرازد تا به جهان و مردم خودش ببيند. او نميتواند دل سنگ را بشگافد، اما از انچه در زير سينهء سنگ خرد شده اند به پرستو ها حكايت ميكند تا انها از شاخى به شاخ ديگر پيام واقعيت را ببرند.
كاتب در واقع كسى است كه شرايط و اوضاع زمان خود را به طور مشرح بيان ميكند و تنها به شرح زندگى امير و خوانين دور و برش اكتفا نيمكند و براى همين منظور مورد انتقاد مردمان صاحب نفوذ قرار ميگيرد و به رعونت متهم ميگردد. اما او شايد آگاه از اين امر بود كه روزگارى بعد مستشرقين و مورخين طراز اول او را به عنوان موخذ صاحب اعتبار خواهند گزيد. مردمان صاحب صلاحيتى چون غلام محمد غبار، لودويگ ادمك و باز لويى دوپرى بار ها از اين موخذ سود جسته اند.
كاتب جادهء يكطرفهء تأريخ نگارى را دو طرفه ساخت، به اين شرح كه در گذشته مورخ كشور ما بيشتر به مورخين غربى رجوع مى برده اما اگر يكى از اين مورخين براى دريافت اوضاع و احوال زمان عبدالرحمن خان و حبيب اله خان از حضور با صولت كاتب اغفال كند، كار ش مكمل نخواهد بود. همينطور هيچ كار مورخ غربى مكمل نيست كه اگر در نگارش تأريخ نزديك، سهم كاتب را نا ديده بنگرد.

غلام حسین شهزاده از شرکت (نوراقبال غزنوی)

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 290 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

علي عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله به شام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراي فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاي تجهيز شده را بخدمت وي اعزام داشتند. تا اواخر شعبان سال چهلم هجري نيروهاي اعزامي از اطراف وارد كوفه شده و به اردوگاه نخيله پيوستند، علي عليه السلام گروههاي فراهم شده را سازمان رزمي داد و با كوشش شبانه روزي خود در مورد تأمين و تهيه كسري ساز و برگ آنان اقدامات لازم را بعمل آورد، فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاي عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را ياري نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجري علي عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براي حركت بسوي شام آماده نمود، ولي در اين هنگام سه تن از فراريان خوارج باسامي عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكي از شبها گرد هم آمده و از گذشته مسلمين صحبت ميكردند، در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزي و برادر كشي، معاويه و عمرو عاص و علي عليه السلام مي باشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلي آسوده شده و تكليف خود را معين مي ‏كنند. اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكي از اين سه نفر باشد. عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل علي عليه السلام شد، عمرو بن بكر عهده ‏دار كشتن عمرو عاص گرديد، برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد. نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرّي در مكه كشيده شد و براي اينكه هر سه نفر در يك موقع مقصود خود را انجام دهند، شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار مي ماندند براي اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براي انجام مأموريت خود بسوي مقصد روانه گرديد، عمرو بن بكر براي كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد. ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت. برك بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در ليله نوزدهم در صف يكم نماز ايستاد و چون معاويه سر بر سجده نهاد برك شمشير خود را فرود آورد ولي در اثر دستپاچگي شمشير او بجاي فرق معاويه بر ران وي اصابت نمود. معاويه زخم شديد برداشت و فوراً به خانه خود منتقل و بستري گرديد و ضارب را نيز پيش او حاضر ساختند، معاويه گفت تو چه جرأتي داشتي كه چنين كاري كردي؟ برك گفت امير مرا معاف دارد تا مژده دهم. معاويه گفت مقصودت چيست؟ برك گفت همين الان علي را هم كشتند: معاويه او را تا تحقيق اين خبر زنداني نمود و چون صحت آن معلوم گرديد او را رها نمود و به روايت بعضي (مانند شيخ مفيد) همان وقت دستور داد او را گردن زدند. عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف يكم بنماز ايستاد. اتفاقاً در آنشب عمرو عاص را تب شديدي رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پيشنهاد پسرش قاضي شهر را براي اداي نماز جماعت به مسجد فرستاده بود! پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضي سر بسجده داشت عمرو بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته به چنگ مصريان افتاد، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وي را به عذابهاي هولناك عمرو عاص تهديدش ميكردند. عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟ شمشيري كه من بر او زده‏ام اگر وي از آهن هم باشد زنده نمي‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتي قاضي شهر است نه عمرو عاص!! بيچاره عمرو آنوقت فهميد كه اشتباها قاضي بيگناه را بجاي عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت به مرگ قاضي و عدم اجراي مقصود خود شروع به گريه نمود و چون عمرو عاص علت گريه را پرسيد عمرو گفت من به جان خود بيمناك نيستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضي و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاي خود مأموريتم را انجام دهم!عمرو عاص جريان امر را از او پرسيد عمرو بن بكر مأموريت سري خود و رفقايش را براي او شرح داد آنگاه به دستور عمرو عاص گردن او هم با شمشير قطع گرديد بدين ترتيب مأمورين قتل عمرو عاص و معاويه چنانكه بايد و شايد نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نيز كشته شدند. اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسيد و بدون اينكه از تصميم خود كسي را آگاه گرداند در منزل يكي از آشنايان خود مسكن گزيد و منتظر رسيدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزي به ديدن يكي از دوستان خود رفت و در آنجا زن زيباروئي به نام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علي عليه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولين برخورد دل از كف داد و فريفته زيبائي او گرديد و از وي تقاضاي زناشوئي نمود

قطام گفت براي مهريه من چه خواهي كرد؟گفت هر چه تو بخواهي! قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن علي بن ابيطالب است:. ابن ملجم كه خود براي كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نمي خواست كسي از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا به قطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستي برايت فراهم ميكنم اما كشتن علي بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟ قطام گفت البته در حال عادي كسي نمي تواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كني و غفلة بقتل رساني تا درد دل مرا شفا بخشي و از وصالم كامياب شوي و چنانچه در انجام اينكار كشته گردي پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و هم عقيده اوست گفت به خدا سوگند من به كوفه نيامده‏ام مگر براي همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا ياري‏ميكنم و تني چند بكمك تو ميگمارم بدين جهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وي خواست كه در اين مورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (به جهت بغضي كه با علي عليه السلام داشت) تقاضاي او را پذيرفت. خود ابن ملجم نيز مردي از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعني همان منافقي را كه در صفين علي عليه السلام را در آستانه پيروزي مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز به آنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش به مسجد آمده و منتظر ورود علي عليه السلام شدند. مقارن ورود ابن ملجم به كوفه علي عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر مي داد حتي در يكي از روزهاي ماه رمضان كه بالاي منبر بود دست به محاسن شريفش كشيد و فرمود شقي‏ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و به همين جهت روزهاي آخر عمر خود را هر شب در منزل يكي از فرزندان خويش مهمان مي شد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود. موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهي به آسمان نگاه مي كرد و حركات ستارگان را در نظر مي گرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر مي شد تشويش و ناراحتي آن حضرت بيشتر مي گشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتي؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏هاي كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامي مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوي عرب را به خاك و خون افكنده‏ام ترسي از چنين اتفاقات ندارم ولي امشب احساس ميكنم كه لقاي حق فرا رسيده است. بالاخره آند شب تاريك و هولناك بپايان رسيد و علي عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابي كه هر شب در آن خانه در آشيانه خود مي خفتند پيش پاي امام جستند و در حال بال افشاني بانگ همي دادند و گويا ميخواستند از رفتن وي جلوگيري كنند! علي عليه السلام فرمود اين مرغ‏ها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آن حضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروي.علي عليه السلام فرمود اگر بلاي زميني باشد من به تنهائي بر دفع آن قادرم و اگر قضاي آسماني باشد كه بايد جاري شود. علي عليه السلام رو به سوي مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ايستاد و چون به سجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد مي زد لله الحكم لا لك يا علي ضربتي به سر مبارك آن حضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلي كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشاني شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا گريختند. خون از سر مبارك علي عليه السلام جاري شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 287 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

هرچند انتقادات زیاد بخاطر عدم آمادگی های کافی برای معرفی غزنی به عنوان مرکز ثقافت اسلامی موجود اند، اما وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان می گوید که تمامی پروژه های ساختمانی این ولایت تا سال 2013 تکمیل می شود.

غلام نبی فراهی معین این وزارت به روز پنجشنبه در حاشیه سیمینار علمی که بخاطر اهمیت شهر غزنی در کابل برگزار شده بود، گفت که 90 درصد کار بازسازی پروژه ها در این ولایت به پایهء اکمال رسیده است.

آقای فراهی در ادامه گفت:
« مطابق به خواست و انتظار که ما داریم کار مشکل است که همه کار های همزمان پیش برود، اما اگر خواست خدا باشد تا افتتاح مراسم رسمی که در اکتوبر 2013 صورت خواهد گرفت، به یاری خداوند تمام پروژه های که روی دست گرفته شده بود، آن پروژه ها در همه بخش ها عملی خواهد شد. یعنی کار تمامی پروژه های ما 90 درصد پیش رفته است. »

این سیمینار علمی از سوی بنیاد فرهنگی غلام جیلانی جلالی برای یک روز برگزار شده بود. اشتراک کنندگان این سیمنیار قطعنامه پنج مادهء را به نشر رساندند و در آن یک سلسله پیشنهادات به حکومت افغانستان مطرح کرده اند.

در این قطعنامه از وزارت اطلاعات و فرهنگ خواسته شده تا تمام آثار نوشته شده در خصوص غزنی را جمع آوری و بچاپ برساند.

و همچنان در این قطعنامه از یونسکو خواسته شده است تا تمام آثار فرهنگی دزدی شده غزنی را دریافت و دوباره آن را به این ولایت انتقال بدهند.

در عین حال اشتراک کنندگان این سیمینار در مورد اهمیت غزنی از لحاظ فرهنگی بحث کردند و مقالات را در مورد غزنی به خوانش گرفتند.

این سیمینار در حالی راه اندازی شد، که قرار است در اکتوبر 2013 شهر غزنی از سوی یونسکو به عنوان مرکز ثقافت اسلامی اعلام شود.

علی احمد جلالی وزیر اسبق وزارت امور داخله و یکی از شخصیت های فرهنگی که در این سیمینار صحبت می کرد در مورد اهمیت این ولایت چنین گفت:

« در آسمان این خطه تاریخی بسیار ستاره های فرهنگی درخشیده اند. نظام فرهنگی و اجتماعی دوره غزنویان نمایانگر نظام غنی شده ثقافت بود. این شعرا و دانشمندان که در غزنی جمع شده بودند، آثار ایشان در قوت ادب زبان رول یی بسا مهمی را ایفا کرده است. »

ولایت غزنی در سال 2007 میلادی از سوی یونسکو به عنوان مرکز ثقافت اسلامی برگزیده شد. و انتظار می رود که در سال 2013 رسماً این ولایت به این نام مسمی گردد.

از آن زمان تا حال 5 سال سپری شده اما مردم ولایت غزنی و آگاهان امور فرهنگی می گویند، که در این ولایت آنچنان که توقع می رفت، کار بازسازی صورت نه گرفته است.

به گفته آنان نبود محل مناسب برای برگزاری محفل رسمی مرکز ثقافت اسلامی و مشکلات امنیتی از موارد اند که ممکن این ولایت را برای اکتوبر 2013 آماده نسازد.
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 283 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

شماری از متخصصان تلاش‌های حکومت افغانستان برای کاهش مرگ کودکان را ناکافی دانسته و گفته که فساد از موثریت این تلاشها کاسته است.

شرکت کنندگان کنفرانس دو روزه‌ای که از سوی انسیتوی فرانسه برای کودکان و دانشگاه آغاخان کراچی، در کابل برگزار شده، بر شدت بخشیدن تلاش‌های دولت افغانستان در این زمینه تاکید کرده‌اند.

صابره کمال، از شرکت کنندگان این کنفرانس گفت: "وضعیت صحت (بهداشت) اطفال در افغانستان در کل و مخصوصا در مناطق روستایی رضایت بخش نیست."

او افزود: "اولین مشکل فساد اداری است. وقتی که وسایل برای بیمارستان‌ها خریده می‌شود، وسایل درست خریده نمی‌شود یا قراردادهایی که در این مورد بسته می‌شود، به درستی عملی نمی‌شود. دومین مشکل نبود کارمندان مناسب است."

اما مقام‌های وزارت صحت افغانستان می‌گویند که دستاورد دولت در ده سال اخیر در زمینه کاهش مرگ و میر کودکان و نوزادان قابل توجه است.

براساس آمار رسمی، در حال حاضر از هر صدهزار نوزاد ۹۷ تن پیش از رسیدن به پنج سالگی می‌میرند، در حالی که ده سال پیش این آمار به بیش از ۲۵۰ کودک می‌رسید.

ثریا دلیل، وزیر بهداشت افغانستان، در این کنفرانس گفت که توسعه خدمات بهداشتی، افزایش شمار مراکز درمانی، دسترسی کودکان به واکسن‌های مختلف، از مهم‌ترین عوامل کاهش مرگ و میر کودکان است.

خانم دلیل افزود که با وجود موفقیت‌هایی که در زمینه عرضه خدمات بهداشتی برای کودکان به دست آمده، هنوز هم بیماری‌های زیادی است که زندگی کودکان را در افغانستان تهدید می‌کند.

این دومین کنفرانس بین‌المللی در باره بهداشت کودکان است که با شرکت بیش از سیصد متخصص داخلی و خارجی در افغانستان برگزار شده است

خانم دلیل گفت: "دلایل مرگ کودکان مانند دیگر کشورهای کمتر توسعه یافته، بیماری‌هایی مانند سینه‌بغل (سینه‌پهلو)، اسهال، بیماری‌های دوره نوزادی به شمول تولد پیش از وقت، سرخکان (سرخک) و ملاریا است."

وزیر صحت افزود: "مهمتر از همه، سوء تغذیه به عنوان زمینه‌ساز و عامل تشدیدکننده ابتلا به بیماری‌ها و مرگ و میر کودکان اثرگذار است."

متخصصان شرکت کننده این کنفرانس کمبود پزشکان متخصص بیماری‌های کودکان و نبود دارو در مناطق روستایی و دوردست در افغانستان را هم از عوامل مهم افزایش مرگ و میر کودکان عنوان کردند.

به گفته آنها، سطح پایین آگاهی خانواده‌ها از مسایل بهداشتی و به ویژه واکسن‌ها در این مناطق هم در این مورد موثر است.

این دومین کنفرانس بین‌المللی در باره بهداشت کودکان است که با شرکت بیش از سیصد متخصص داخلی و خارجی در افغانستان برگزار شده است.

این متخصصان از کشورهای پاکستان، فرانسه، اسپانیا، آلمان و افغانستان هستند.غلام حسین شهزاده در این کنفرانس اشتراک کرده بود دراین باره گزارش را از غلام حسین شهزاده در روزهای دیگر معلومات خواهیم گرفت :

کنفرانس مشابه قبلی با شرکت ۲۵۰ متخصص از افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، آمریکا، کانادا، فرانسه، انگلستان، اسپانیا، آلمان و سوئیس در فبروری سال گذشته برگزار شد.

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 282 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، دیدارهای تاریخی خود در برمه را آغاز کرده است. او اولین رئیس‌جمهور آمریکاست که در دوران ریاست جمهوری خود به برمه سفر می کند.

او در سفر حدودا شش ساعته خود به برمه با تین شین، رئیس جمهور، و همچنین آنگ سان سوچی، از رهبران مخالفان دولت دیدار کرده و همچنین در دانشگاه رانگون به سخنرانی پرداخته است.

دانشگاه رانگون کانون اعتراضات دموکراسی‌خواهانه‌ای در سال ١٩٨٨ بود که دولت نظامی برمه با خشونت آنها را سرکوب کرد.

آقای اوباما خطاب به دانشجویان گفت که آمریکا می‌تواند به بازسازی اقتصادی برمه یاری دهد و در مسیر پیشرفت آن همراهش باشد.

او گفت: "البته این مسیر تازه آغاز شده و راه درازی در پیش است. اصلاحاتی که از بالا آغاز شده باید خواسته‌های شهروندان کف اجتماع را برآورده کند. شراره‌های پیشرفتی که دیده‌ایم نباید فرو بنشینند."

رئیس جمهور ایالات متحده همچنین با اشاره به خشونت‌های فرقه‌ای میان بوداییان و مسلمانان برمه، از دو طرف خواسته که به خشونت‌ها پایان دهند.

این خشونت‌ها نزدیک به صد هزار قربانی بر جای گذاشته که اغلب آنان مسلمانان روهینگیا هستند.

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 277 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

وضع رقت‏بار و سرنوشت ‏شوم چنين خانواده‏اي به‌خوبي ‏روشن است. هميشه دعوا و

اوقات تلخي برپاست. آب خوش از گلويشان ‏پايين نخواهد رفت. زن از محيط منزل

و ديدن صورت عبوس شوهر بيزار خواهد بود. زني که همواره با بد‌اخلاقي‌هاي

شوهر مواجه باشد چگونه مي‌تواند به زندگي دلگرم باشد و از روي عشق و علاقه،

خانه‏داري و شوهرداري کند؟ از همه بدتر وضع دلخراش و سرنوشت ‏خطرناک

اطفالي است که ‏در چنين محيط ناگواري پرورش مي‏يابند. اوقات تلخي‌ها و

ناسازگاري‌هاي‏ دائمي پدر و مادر بدون ترديد در روح حساس آنها اثر بدي خواهد

گذاشت. غالبا افرادي تندخو، عصباني مزاج بدبين، کينه‏توز، متعدي و پژمرده

تربيت ‏خواهند شد.

عزيزان! اداره جهان در اختيار ما نيست. تزاحمات، ناملايمات، مصيبت‌ها از لوازم

لا‌ينفک اين جهان هستند. هر کسي در مسير زندگي با آنها خواه‌ناخواه برخورد

خواهد نمود. بايد براي پذيرش آنها آماده شد. انسان توانايي آن را دارد که صدها

مشکل‏ بزرگ و کوچک را با آغوش باز بپذيرد و خم به ابرو نياورد. حوادث

روزگار علت تامه ناراحتي‌ها نيستند بلکه اعصاب ضعيف‌ ‏هستند که متاثر شده،

اسباب نگراني و ناراحتي ما را فراهم مي‌سازند. از همه اينها گذشته، حوادث و

ناملايمات روزگار و رفتار ناپسند مردم، اسباب ناراحتي تو را فراهم ساخته‏اند؛

زن و فرزندت چه تقصيري‏ دارند؟ همسرت از صبح در خانه زحمت کشيده،

غذا پخته، لباس‏شسته، خانه را تميز و مرتب نموده، با بچه‏ها سر و کله زده،

با بدن و اعصاب‏خسته در انتظار تو بوده که وقتي به منزل آمدي با اخلاق خوش

و مهرباني ‏دلش را گرم نموده خستگي اعصابش را برطرف سازي.

فرزندانت نيز از بامداد‌ در مدرسه مشغول بوده با اعصاب و مغز خويش کار

کرده‏اند يا در مغازه يا در کارگاه به کار اشتغال داشته‏اند. اکنون خسته و ناتوان

به منزل بازگشته در انتظار پدرشان هستند که باسخنان شيرين و اخلاق خوش و

اظهار محبت، خستگي اعصابشان را برطرف سازد. آري! زن و فرزندانت ‏با

صدها اميد و آرزو در انتظار تو بوده‏اند؛ آيا سزاوار است‏ با چهره عبوس و

اخلاق تند و صورت در هم کشيده تو مواجه ‏گردند؟!

کلید حل مشکلات (1)

دنيا در مسير معين و بر طبق نقشه منظمي مي‏چرخد. حوادث‏ روزگار با نظم

و ترتيب مرموز يکي پس از ديگري خودنمايي مي‌کند. وجود ناچيز ما در اين

جهان پهناور به منزله ذره کوچکي است که هر لحظه به‏سويي حرکت و با ذرات

ديگر در تصادم است. اداره جهان دست ما نيست و حوادث گيتي بر طبق ميل ما

واقع نمي‏شوند. بامداد که از منزل خارج‏ مي‌شويد تا دوباره برگرديد، ممکن است

‏با ده‌ها ناملايم کوچک يا بزرگ برخورد نماييد. و در ميدان زندگي و صحنه

کسب و کار، که به ميدان نبرد بي‏شباهت نيست، با مشکلات فراواني مواجه شويد.

براي پيدا کردن تا‌کسي ‏لنگ شده‏ايد، فلان کس به شما توهين نموده، مورد عيبجويي

و سرزنش ‏قرار گرفته‏ايد، رئيس و مافوقتان بهانه‏جويي مي‌کند. چک فلان آدم بد

حساب برگشت ‏خورده، طلبکار در وصول ‏مطالباتش پافشاري مي‌کند. و ده‌ها بلکه

صدها از اين قبيل حوادث کوچک ‏و بزرگ که خواه ناخواه براي هر کسي اتفاق مي‌افتد.

ممکن است از وجود ناملايمات چنان خشمگين و ناراحت ‏شويد که مانند بمب

آتش‌زا هر لحظه در معرض انفجار باشيد. به چرخ گردون و مردم متجاوز که

زورتان نمي‏رسد، اما وقتي به خانه وارد مي‌شويد مي‌خواهيد قدرت‌نمايي کنيد و

انتقام چرخ و فلک و مردم کج رفتار را از زن و فرزند بي‌گناهتان گرفته بدين

‌وسيله دق دلي خالي کنيد. گويا عزرائيل وارد خانه شده است. بچه‏ها مانند موش

فرار مي‌کنند، خدا نکند کوچک‌ترين بهانه‏اي به دستش بيفتد. غذا شور يا بي‏نمک

باشد، چاي آماده و حاضر نباشد، يکي از بچه‏ها سر و صدا کند، وضع منزل

نامرتب ‏باشد، وامصيبتا! آقا همانند بمبي منفجر خواهد شد. به سر اين داد مي‌زند،

به آن يکي دشنام مي‌دهد، آن‏يکي را مي‌زند، با اين اوقات تلخي مي‌کند.

بدين‌وسيله محيط با صفاي خانه را که به منظور استراحت ‏بدان‌جا پناه آورده، به

صورت جهنم سوزاني تبديل خواهد ساخت. در آن دوزخ خود ساخته، هم خودش

خواهد سوخت‏ هم زن و فرزند بي‌گناهش. اگر بچه‏ها بتوانند، از آن محيط رعب و

وحشت ‏فرار نموده در کوچه و خيابان سرگردان مي‌شوند. و الا خدا خدا مي‌کنند که

‏مالک دوزخ زودتر از منزل خارج گردد تا از شرش خلاص شوند.

 

با احترام :غلام حسین (شهزاده ) غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 301 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:15

غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
ما را در سایت غلام حسین شهزاده (غزنوی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 312 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 23:11