"تا کنون هیچ موقع اهمیت تعیین یک دولت مقتدر، کارآمد، کارشناس، معتقد به اصول انقلاب به این اندازه مهم نبوده است"
علی اکبر ولایتی
در حالی که آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در سخنرانی های متعدد از وضعیت سیاسی و بین المللی ایران ابراز خرسندی میکند، علی اکبر ولایتی مشاور امور بین الملل او، در انتقاد از وضعیت روابط خارجی ایران، گفته است: "روابط خارجی ما مشکلات زیادی دارد."
آقای ولایتی در سخنانی در جمع گروهی از مردم تبریز که خبرگزاری ایسنا آن را گزارش کرده، اظهار داشته که "روابط خارجی ما مشکلات بسیاری دارد، اما این مشکلات با اتخاذ سیاست عزتمندانه قابل حل است."
مشاور رهبر جمهوری اسلامی در عین حال افزوده است: "باحل مشکلات به وجود آمده در روابط خارجی میتوان بسیاری از مشکلات اقتصادی و داخلی را نیز برطرف کرد."
از آقای ولایتی به عنوان نامزد احتمالی گروهی از اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نام برده می شود.
"تا کنون هیچ موقع اهمیت تعیین یک دولت مقتدر، کارآمد، کارشناس، معتقد به اصول انقلاب به این اندازه مهم نبوده است"
علی اکبر ولایتی
آقای ولایتی در این سخنرانی "گرانی، تورم، بیکاری، مساله ازدواج، بیثباتی در تصمیمگیری های اقتصادی و تنزل ارزش اقتصادی پول ملی" را از جمله دیگر مشکلات فعلی ایران خوانده است.
علی اکبر ولایتی در دولت های میرحسین موسوی و اکبر هاشمی رفسنجانی به مدت ۱۶ سال وزیر امور خارجه ایران بود و پس از پایان دولت آقای هاشمی رفسنجانی، با حکم آیت الله خامنهای، مشاور او در امور بین الملل شد.
آقای ولایتی گفته است "تا کنون هیچ موقع اهمیت تعیین یک دولت مقتدر، کارآمد، کارشناس، معتقد به اصول انقلاب به این اندازه مهم نبوده است."
وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی بدون اشاره به وضعیت خاصی، اظهار داشته که "لزومی ندارد، به بهانههای کوچک، خود را از مزایای بزرگ رابطه با دیگر کشورها محروم کنیم."
در حالیکه مقامات جمهوری اسلامی، تصمیم گیری در زمینه برنامه های هسته ای را مختص رهبر جمهوری اسلامی و عملا بیرون از حوزه اختیارات دولت دانسته اند، مشاور امور بین المللی آیت الله خامنه ای ابراز امیدواری کرده است که "با اتخاذ سیاست درست در عرصه بینالملل، در دولت آینده مذاکرات هستهای نتیجه مطلوبی اخذ کند."
قرار است انتخابات ریاست جمهوری ایران برای تعیین جانشین محمود احمدی نژاد روز ۲۴ خرداد سال جاری برگزار شود.
سیاست های آقای احمدی نژاد در امور داخلی، خارجی و اقتصادی طی هشت سال ریاست جمهوری او مورد حمایت کم سابقه آیت الله علی خامنه ای قرار داشته اما پس از بروز اختلاف بین این دو نفر بر سر برخی انتصابات دولتی، آقای احمدی نژاد هدف حملات کسانی قرار گرفته که خود را پیرو خواست های رهبر جمهوری اسلامی می دانند.
منتقدان سیاست های آقای احمدی نژاد می گویند که سیاست او کشور را به لبه پرتگاه برده است.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو نامزد انتخابات پیشین ریاست جمهوری ایران که از جدی ترین منتقدان آقای احمدی نژاد هستند، اکنون بیش از دو سال است که در حبس خانگی به سر می برند.
برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 310
از سخنان اهلبیت عصمت و طهارت استفاده مىشود که مصحف فاطمه بعد از رحلت رسول خدا که فاطمهى زهرا علیهاالسلام به شدت محزون بود، (در طول هفتاد و پنج روز مدت زندگى آن حضرت بعد از پدرش)، نازل شده است.
حضرت امام صادق علیهالسلام در این باره مىفرمایند:
ان فاطمه علیهاالسلام مکثت بعد رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان یاتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على علیهالسلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه.(۱)
به یقین فاطمه علیهاالسلام بعد از پدرش تنها هفتاد و پنج روز در این جهان زندگى کرد و در طول آن مدت غمها و غصههاى زیادى را تحمل نمود.
جبرئیل در آن ایام به طور مرتب به حضور فاطمه علیهاالسلام نازل مىشد و او را در عزاى پدر تسلیت مىگفت و از مقام و جایگاهش در آن سوى جهان با خبر مىساخت و همچنین از اوضاع آیندهى دنیا و سرنوشت بچههایش آگاه مىنمود و على علیهالسلام آنها را مىنوشت و همهى اینها مصحف فاطمه علیهاالسلام را تشکیل مىداد.
و در یک حدیث دیگرى امام صادق علیهالسلام مىفرمایند:
مصحف فاطمه ما فیه شىء من کتاب اللَّه و انما هو شىء القى علیها بعد موت ابیها. (۲)
در مصحف فاطمه چیزى از آیات قرآن نیست، بلکه آن مصحفى است که بعد از فوت پدرش به او داده شده است.
و بالاخره در حدیث سومى از امام جعفر صادق مىخوانیم:
ان اللَّه تعالى لما قبض نبیه صلى اللَّه علیه و آله دخل على فاطمه علیهاالسلام من وفاته من الحزن ما لایعلمه الا اللَّه عز و جل فارسل الیه ملکا یسلى غمها و بحدثها فشکت ذلک الى امیرالمؤمنین علیهالسلام فقال علیهالسلام: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت قولى لى فاعلمته بذلک فجعل امیرالمؤمنین یکتب کلما سمع حتى اثبت من ذلک مصحفا... (۳) خداوند چون رسول خدا را قبض روح کرد، فاطمهى زهرا از این جهت به شدت محزون گشت که جز خدا کسى از درد دل او خبر نداشت.
لذا ملکى را به سوى او فرستاد، تا وى را تسلیت گفته و با او گفتگو کند.
فاطمه علیهاالسلام این موضوع را به اطلاع على علیهالسلام رسانید، آن حضرت فرمود: هرگاه چنین احساس کردى مرا با خبر کن. بدین صورت فاطمه على علیهالسلام را از آمدن ملک با خبر مىساخت، و على علیهالسلام گفتگوها را مىنوشت. از این طریق مصحف فاطمه به وجود آمد. از این احادیث استفاده مىکنیم که مصحف فاطمه در طول هفتاد و پنج روز زندگى مصیبتبار فاطمه بعد از رحلت پدر بزرگوارش به تدریج نازل شده و امیرالمؤمنین آن را نوشته و به نام مصحف فاطمه علیهاالسلام نامگذارى گردیده است.
در مجموع، از مطالب استفاده مىکنیم که مصحف فاطمه از جانب خدا توسط پیک وحى (جناب جبرئیل) به فاطمه علیهاالسلام القاء شده و اوضاع آینده جهان و اخبار غیبى در مورد سرنوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام و جنایات خلفا و پادشاهان ستمگر و سایر مسائل غیر فقهى در آن به ثبت رسیده و آن کتاب جزو ودایع امامت، هماکنون در محضر امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- مىباشد.
جامعه و جفر چیست؟
پیشوایان معصوم ما داراى علومى بودند، که از قدرت سایر افراد خارج است و از جمله منابعى که در دست آنان بود و از آنها در این زمینه استفاده مىکردند عبارت بود از:
۱- جامعه ۲- جفر ۳- مصحف فاطمه.
جامعه چیست؟
آنچه از روایات اهلبیت علیهمالسلام استفاده مىشود؛ جامعه کتابى است بسیار مفصل که جبرئیل امین آن را بر قلب مبارک رسول خدا نازل نموده و سپس آن حضرت همهى آنها را بر امیرالمؤمنین املا فرموده و على علیهالسلام نیز آن را نوشته، که تمام وقایع جهان از اول تا آخر و احکام مورد نیاز جامعه در برمىگیرد. این کتاب به قدرى بزرگ و جامع است که طول آن هفتاد ذراع و به عرض چرمهاى معمولى مىباشد. در این زمینه توجه شما را به یک روایت از امام صادق علیهالسلام جلب مىکنم:
قال الصادق علیهالسلام: ان عندنا الجامعه، و قال ابوبصیر: جعلت فداک و ما الجامعه؟ قال: صحیفه طولها سبعون ذراعإ؛ ّّ بذراع رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و املائه و حظ على بیمینه، فیها کل حلال و حرام و کل شى یحتاج الناس الیه حتى الارش فى الخدش و ضرب بیده الى فقال: تاذن لى یا ابا محمد؟! قال: قلت جعلت فداک انما انا لک فاصنع ما شئت، قال: فغمزنى بیده و قال: حتى ارش هذا...
ابوبصیر از شاگردان امام صادق از آن حضرت سؤال کرد: فدایت شوم «جامعه»
چیست؟حضرت فرمودند: کتابى است که طول آن هفتاد ذراع به مقدار ذراع مبارک پیامبر، آن را پیامبر خدا املا فرموده و على نیز با دستش نوشته و شامل تمام حلال و حرام و احکام خدا و هر آنچه مردم به آن نیاز دارند مىباشد، حتى دیهى کوچکترین خراش نیز در آن آمده است. ابوبصیر مىگوید: در این هنگام امام علیهالسلام با دستش مرا زد و فرمود: مرا اجازه مىدهى؟ گفتم: من در اختیار شما هستم، آنگاه با دست خود مرا مختصر فشارى داد و اظهار داشت. در «جامعه» حتى دیه این کار نیز آمده است. (۴)
جفر چیست؟
در روایات آمده است که «جفر» ظرفى است از پوست به وسعت پوست گاو که پر از علم خاص است و آن در پیش ائمهى اطهار علیهمالسلام مىباشد و شامل دو بخش است:جفر سفید و جفر سرخ.
جفر سفید شامل آن بخش ودایع خاص امامت است که از تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم و سایر علوم انبیا و اولیا تشکیل گردیده است.
و اما جفر سرخ شامل سلاحهاى مخصوص پیامبر مىباشد که با آنها در راه خدا جهاد نموده و از اسلام و مسلمین دفاع فرموده است. از قبیل: شمشیر، زره و غیر آنها... (۵)
پی نوشت ها:
برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 278
نوشته شد :توسط غلام حسین (شهزاده )
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 294
روشنفکر ، نویسنده و محقق شهیر کشور است. وی اولین تاریخ نویس کشور است که وقایع تاریخی را بصورت واقعی نگاشته است. آ ثارش مطمئن ترین موخذ برای پژوهش گران بشمار میرود. وی یک روشنفکر تحول طلب بود که همراه با دیگر روشنفکران در آغاز قرن بیست دست به مبارزه زد ند. اثر
مشهور وی بنام « سرا ج التواریخ » ریفرینس قابل اعتماد وشایسته در زمینة تاریخ قرن 19 افغانستان
است. کتاب به تشویق مقامات قضائی امیر حبیب الله نگاشته شده است که وی درین شعبه کاتب بود. وی بیو گرافی امیر حبیب الله را نوشته است. بخاطر فعالیتهای سیاسی و نقشش در جنبش قانون اساسی
به زندان شیر پور افتاد ولی نسبت روابط نزدیک وی با شاه ، رها گردید. بر علاوة اینکه سراج
التواریخ را در پنج جلد نوشته است ، اثار ذیل را نیز نگاشته است :
1 ـ تحفت الحبیب در دو جلد در بارة تاریخ افغا نستان بین سالهای 1880 ـ 1747
2ـ فیضی از فیوضات
3ـ تذ کره تالانقلاب
4ـ تاریخ پیامبران و حکمراوایان قد یم از آ دم تا عیسی
چون مردم افغانستان مرکزی ، هزاره ها به شاه امان الله وفا دار بودند و به حبیب الله کلکانی تابعیت
نکرده بودند ، ازینرو از تعدادی از صاحب رسوخان هزاره ، از جمله فیض محمد کاتب در کابل
خواسته شد تا به آ ن منظقه رفته در بیعت مردم کوشش نمایند. این اشخاص این کار را یا نه خواستند یا
نتوانستد. این باعث خشم حبیب الله کلکانی شد و هدایت داد تا این افراد را جزا بدهند. در اثر لت و کوب وحشیانه ، فیض محمد کاتب بروز چهارشنبه چهارم رمضان هجری قمری مطابق فبروی 1929 در کابل وفات نمود. انتخاب پيشهء نويسندگى در عصر ديكتاتورى بازى با آتش است. از نويسندگان معروف دنيا كه جان شانرا براى گفتن حقيقت قربان كردند عدهء زيادى را ميتوان نمونه آورد، چون حوزه مرتى شاعر بزرگ كيوبا، گارسيا لوركاى هسپانوى قربانى جنرال فرانكو، ناظم حكمت نويسندهء بزرگ ترك، فيض احمد فيض شاعر مردمى هند و پاكستان و باز سيلى از قربانيان كشور خود ما كه ذكر نام همهء شان نميتواند در اين مختصر بگنجد مگر اينكه فقط از سه مرد نام برد و از ديگر نيك سيرتان، نيك انديشان و راد مردانى كه از خود و خانودهء شان براى گفتن حقيقت گذشتند پوزش طلبيد، اما از فرزندان نيك آيين امروز ميهن ما خواست تا با شكيبايى در معرفى هر يك از اين بزرگان همت گمارند و در مقابل شان اداى دين كنند. يكى ازاين سه مرد از قندهار، دومى از كابل و سومى از مردم غزنى است.هر سه مرد در جنبش مشروطه و استقلال افغانستان سهيم بوده اند. نخست بزرگ مردى از قندهار است به اسم محمد سرور واصف قندهارى كه به سبب اصرارش كه بايد امير حبيب اله در گشودن مكاتب رسمى اقدام كند و هم ايجاد مشروطه، سرانجام جانش را از دست داد اما توانست كه مكتبى را بنام حبيبه در كابل تأسيس كند كه نهاد مهمى براى مبارزين استقلال خواهى و مشروطه خواهى شد و در نهايت موجب گرديد تا اين كانون به صورت منسجم مبارزات مردم افعان را براى بدست آوردن اين دو مأمول به پيروزى رساند. دوم فرهيختهء ميهن پرستى به نام فيض محمد كاتب از غزنه كه چون گل كوهى دل صخره را شگافت تا نامش را به عنوان مورخ قهار، مدرس متبحر، مبارز نستوه درج صفحات تأريخ كند و روزى در جدال با ارتجاع با چماق خشم از پادرآيد تا كه به اسطوره بپيوندد . سوم غلام محمد غبار مردى از ديار دانش، انديشه و فداكاريست كه در كابل متولد شده و از همان نخستين روز هاى زندگى سينه اش را سپر خشم ستمبارگان، قلمش را سربازى گام نهاده در راه حق و عدالت و دفترش را ميدانى براى جنگ اهورا بر ضد اهريمن ساخته كه آفتاب از عقب شانه هاى آهورا ميتابد و بر سپاه سياهى هجوم مى آورد. دو مرد اخيرالذكر، دو مورخ بر جسته و دو مبارز نستوه اند كه حجم حضور شان بر مردم مشكور افغانستان به سبب شگرد هاى فراموش نا شدنى شان هميشه خواهد بود.
فيض محمد كاتب از معاصران غلام محمد غبار است. اين دو مرد در بحرانى ترين ايام زندگى ميكرده اند، ايامى كه اميران افغانستان براى تحكم قدرت شان از هيچ نوع ستم بر مردم بينواى افعانستان دريغ نميكردند، ايامى كه دولت انگليس و اجيران داخلى اش در ريختن خون قهرمانان آزادى خواه نمونهء برجستهء از قساوت بى بديل شده بودند، ايامى كه در عين حال نمايانگر كنش و واكنش براى اعاده حقوق انسانى و استقلال سياسى براى مردم با شهامت افعانستان بود.
غلام محمد غبار در سال ١٢٧٦ خورشيدى مطابق ١٨٨٩ ميلادى تولد يافته است، در حاليكه زمان وفات فيض محمد كاتب در سال ١٣٠٨ خورشيدى بوده و اين ميرساند كه زمانى كه كاتب وفات يافته غبار ٣٢ سال عمر داشته است. غبار سه سال پيش از مرگ امير عبدالرحمن خان تولد شده و وقتى افغانستان به تحصيل استقلال سياسى خود از دست انگليس موفق شده غبار٢٠ ساله بوده است. پس هردو مرد يعنى غبار و كاتب تحولات و دگرگونى هاى را كه در طول اين زمان رخ داده چون وسيلهء حساس سنجى بر رگ و پوست خود احساس كرده اند.
تفاوتى كه غبار با كاتب دارد در اين است كه مآخذ او بيشتر از آثار نويسندگان روس و انگليس است و براى همين منظور وقتى به سنوات رجوع ميشود، اين سنوات به تأريخ عيسوى آمده اند در حاليكه كاتب چون از جانب دولت موظف به كار نوشتن تأريخ بوده، تمام اسناد و شواهد دولتى را در اختيار داشته و سنوات در كتابش به قمرى استند، اما اگرچه موخذ اين دو مورخ متفاوت است، اين تفاوت مانع آن نشده تا نوشتهء اين يكى و يا آن يكى از گزند سانسور مصون بماند. از سوى ديگر غبار با استفاده زيادى كه از سراج التواريخ برده مصمم بوده تا وقايعى را كه كاتب به لحاظ مصلحت نتوانسته به صورت شفاف بيان كند، بى پرده و حتا با تفصيل بياورد، به اميد آنكه چون ديگر از زمان اختناق عبدالرحمن خان ساليان زيادى گذشته و كسى چون امير حبيب اله هم نيست كه از پدر دفاع كند، خواسته بيباك حقايق را بياورد و به عبدالرحمن خان با خشونت بتازد، غافل از آنكه شرايط عشيروى و قبيلوى افغانستان مجال نخواهد داد تا كسى به راست گفتن بپردازد، زيرا كه هر چندى شاهى چون عبدالرحمن بر اريكهء قدرت نيست خوانين و اشخاص با نفوذى كه با وى كار كرده اند و از گردانندگان چرخ ظلم و خونريزى بوده اند يا تا هنوز زنده استند و يااگر نيستند فرزندان شان كه هنوز هم نفوذ دارند، هرگز نخواهند گذاشت تاكسى جرأت انتقاد از آنها را داشته باشد. براى همين است كه تأريخ نوشتن در افغانستان از كار هاى بس خطرناكى است كه نميتواند پيشهء هر آدم كمدلى شود، زيرا كه صرف نظر از اينكه كاتب و غبار چه شيوهء را براى ابراز افكار شان و براى نوشتن تأريخ بكار بردند، هر دو بار ها سخت مجازات شدند كه سرانجام غبار راهى زندان ها شد، متوارى گرديد و يا به زور به ترك از محيطى كه با آن مأنوس بود گرديد، اما كاتب هم جزاهاى مضاعفى براى گفتن حقيقت ديد. اين مجازات نه تنها جسم او را خرد كرد بلكه وى هزاران بار هدف طنز و استهزأ كسانى قرار گرفت كه خود در بى ادبى و بيشعورى سرآمد روزگار بودند و در آخر، زمانى كه گمان ميرفت وطن از وجود دشمنان انگليسى و اجيران داخلى اش پاك شده دزدى به تحريك انگليس زمام امور را گرفت كه به زندگى كاتب با وحشت خاتمه داد . اگر از زجر دادن هاى روحى آن زمان كه به كاتب داده ميشده نام ببريم ميتوان انتقاد هاى بيجاى اهل دربار را از كار هاى وى نام برد. در ظاهر اين انتقادات به خاطر تصحيح كار كاتب است اما در باطن چون مردمان صاحب صلاحيت دستگاه دولتى آنروزيعنى درباريان توقع نداشتند تا كاتب به طور مفصل از اوضاع ستمديدگان بنويسد، او را متهم به رعونت، ياوه گويى و اطناب كلام كرده اند. كاتب هر چند ميداند دفاع از نوشته هايش منجر به از دست دادن زندگى اش ميشود با شجاعت از كارش دفاع ميكند و حتا ميگويد كه شرح حال مظلومين اطناب كلام نيست، چيزى كه باعث خشم درباريان ميگردد، زيرا دفاع از مظلومين در واقع حمله بر ظالمان است و اهل دربار خوب ميدانست كه چه كسانى از قماش ظالمان اند. پس كار هاى كاتب در زمانى كه مشغول نگارش سراج التواريخ بوده به دقت بررسى ميشده و هر زمانى كه چيزى موافق خواست اوليأ امور نبوده آن چيز با شدت سانسور ميشده و كاتب مورد تأديب و تنبيه قرار مى گرفته است.
غبار هرچندى كه در فضاى مختنقى كه كاتب مى زيست، زندگى نميكرد و براى همين با شجاعت همه چيز را بيان كرد غافل از آن بود كه او فرزندى را كه تولد داده و تأريخ واقعى افغانستان مينامد، حد اقل در زمان حياتش نخواهد ديد كه اين فرزند راهش را در خانه هاى مردم افعانستان بيابد، زيرا كه قطاع الطريقان گستاخى بر سر راه اين فرزند بودند كه به آسانى خون فرهنگ و تأريخ را ميريختند. ريختن خون تأريخ در واقع همان سانسور است كه تأريخ زنده و واقعى را ميكشد و بـجايش چيز مردهء را به عنوان تاريخ به خورد جامعه ميده
زمان عبدالرحمن خان از خوفناكترين دورران تأريخ است. امير براى تراكم دادن نفوذ خود از هيچ نوع دسيسه، نيرنگ و ظلم دست نگرفت. او نخست خواست حسابش را با مردان مبارز افغانستان كه انگليس ها را در جنگ دوم شكست داده بودند، تصفيه كند و براى همين منظور با هميارى انگليس توانست كسانى چون مير بچه خان، ملامشك عالم و باز قهرمان بزرگ جنبش ملى مردم بر ضد انگليس يعنى ايوب خان را از صحنه بردارد. او بعد از موفقيتش در اين راه جسور تر شد و با داشتن پشتوانه چون انگليس، شروع كرد به كشتن و آزار كسانى كه چون مبارزين ملى افغان نام برديم نفوذ مردمى نداشتند اما به هر صورت از مخالفين دولت دست نشانده به شمار مى رفتند. اين عده مردم متشكل از عالمان مذهبى خواهان تجدد، تعداد اندكى تحصيل كردگانى كه از مدارس هند سند تحصيلى داشتند، و يا مردمانى كه امارت افغانستان را مال ايوب خان ميدانستند متشكل شده بودند و امير نميتوانست حضور آنها را تحمل كند. امير براى شناخت اين گروه كه در واقع از مردمان سر شناس افغانستان نبودند داخل اقداماتى شد كه ميتوان گفت عملكرد هاى او به عنوان مرد وحشت افگن درس عبرتى شد براى ديكتاتوران و جانيان ديگرى كه صد ها سال بعد از امير و فرسنگ ها دور از كابل به وجود آمدند. به طور نمونه ميتوان مشابهت هاى قابل ملاحظهء را بين پل پات و امير عبدالرحمن خان ديد كه مثال مى آوريم.
شباهت عمده ميان پل پات و امير عبدالرحمن خان در استفاده از دستگاه جاسوسى است كه به صورت رسمى و شناخته شده وجود نداشت اما بسيار كارگر بود و در ايجاد رعب و نگرانى بى رقيب. امير گماشته گان زيادى داشت كه براى شان معاش ميپرداخت و مردم از شغل اين گروه كاملاً بى خبر بودند. او حتا توانسته بود كه زن ها را به خدمت جاسوسى وادارد و از اين ميان داستان زنى معروف است كه با شوهرش در قندهار زندگى ميكرد و به طور متداوم به كار هاى ولايت قندهار ميرسيد و مسلسل اخبار اوضاع قندهار را به اطلاع امير ميرساند و به سبب همين نزديكى اش با امير، والى قندها از اين زن بسيار ميترسيد. علاوه بر استخدام زن و مرد در كار جاسوسى، امير از نفاق خانوادگى كه از بيمارى هاى مردم افغانستان است هم استفاده كرد و برادر را بر برادر گماشت تا از يكديگر جاسوسى كنند. فضاى باز اما سهمناك جاسوسى سبب شد كه مردم براى از بين بردن رقيبان و دشمنان خود هم به رايگان جاسوسى كنند و امير شكيبايى آنرا نداشت تا در مورد متهمين تحقيق كند و همين بود كه عدهء زيادى از مردم بيگناه كشته و يا زندانى شدند. در آنروز ها زندان هاى افغانستان از زندانيان پر بود و به نقل قول از غبار چنين برميآيد كه تعداد زندانيان مرد شهر كابل ۱٢۰۰۰ نفر و از زنان ٨۰۰۰ نفر بوده است كه البته اگر نفوس آن زمان را در نظر بگيريم خواهيم دريافت كه عدهء كثير مردم شهر كابل در زندان بسر ميبرده اند.
امير در ولايت هاى ديگر هم زندان هاى زيادى داشت كه در آنجا ها گماشتگان وى با صلاحيت خود مردم را به زندان ميافگندند و باز بايد از زندان هاى خصوصى نام برد كه اشخاص صاحب نفوذ از خود داشتند و امير از آنها آگاه بود و فكر ميكرد كه اين زندان ها براى خدمت كردن به شخص امير ساخته شده است. امير چنان قسى القلب بود كه روزى، هنگامى كه خود شهزادهء بيش نبود از غلام بچه اش پرسيد كه ايا گلوله ميتواند كسى را بكشد و چون جوابى نيافت، خواست امتحان كند و براى همين به سينهء اين مرد بيگناه شليك كرد و او را بكشت.
در چنين اوضاع و احوال نويسنده بودن كار بسيار خطرناكى بود زيرا كه امير كسب دانش را سدى براى پيشرفت هاى مرام خود ميديد و تحت نظر انگليس ها به شدد كوشيد تا از گشادن مكاتب درسى و شيوع مطبوعات جلوگيرى كند و براى همين است كه افغانستان در آنروزگار مطبوعات ندارد و از نويسندگان غير رسمى كه براى دولت كار ميكرده اند چيزى در مورد شرايط اجتماعى، وضع اقتصادى و يا يادداشت هاى تاريخى نداريم. به خصوص دست به كار نوشتن تأريخ يازيدن از گناهان بزرگ بود و اگر كسى ميخواست يادداشتى از وضع آنروز داشته باشد، اين شخص به شدت ميكوشيد تا نوشته هايش مخفى بماند. غبار از اين يادداشت هاى مخفى و شخصى ديگران سال ها بعد از وفات امير عبدالرحمن استفاده كرده است، اما به صورت عموم به سبب ترس از تفتيش امير و مجازات يافتن اسناد خصوصى، نويسندگان اين دوران بيشتر به كار شاعرى پرداختند و به ويژه در استقبال از سبك هندى و اشعار ابوالمعانى بيدل اقدام كردند تا بتوانند جان شان را حفظ كنند.
تقريبأ يك صد سال بعد از مرگ امير عبدالرحمن خان مردى ديگرى به اسم پل پات كه در كشورى خيلى دور از افغانستان يعنى كمبوديا تولد شده عين شيوهء امير را براى در زير كنترل آوردن مردمش استفاده ميكند. البته منظور من از اين مقايسه احصايه گرفتن از تعداد كسانى توسط پل پات و يا امير كشته شده اند نيست بلكه ميخواهم شيوهء بسيار مشابه اين دو مرد را براىا يجاد ترس در مردم و استفاده از دستگاه جاسوسى بررسى كنم. پل پات هرچندى كه زادهء ا يديالوژيك است، همانند امير از شيوع معارف و مطبوعات جلوگيرى ميكند و چنان با وحشت جلوگيرى ميكند كه مكاتب را ميبندد، معلمين را ميكشد و يا به زندان ميافگند و همه مردم را به بهانهء اينكه انقلاب روستايى ايجاد شده، به روستا ها ميفرستد تا در آنجا از بى غذايى و بى آبى بميرند. نخستين وجه مشترك اين دو مرد تمركزدادن به قدرت شان است و باز وسيلهء را كه براى تأمين اين مأمول بكار ميبرند ايجاد رعب و استفاده از دستگاه جاسوسى ميباشد. پل پات هم يك فرد را بر ديگر گماشت تا براى دولت انقلابى جاسوسى كند و دراين كار چنان استادى به خرج داد كه حتا فرزندان جاسوسى پدر و مادر را كردند. در اين دوران هم سانسور به شكل فجيعى استفاده ميشد و اگر كسى بدون موافقت دستگاه پل پات به نشر چيزى ميپرداخت جانش ر ا از دست ميداد.
افغانستان سنت تأريخ نويسى واقعى ندارد. انچه در دست ما به عنوان تأريخ است بيشتر كار هاى فرمايشى اند كه به دستور زمامداران و قدرتمداران مانده است. اگر كار هاى آغازين را بر شمريم ميتوان سوتفاهم بين ابوالقاسم فردوسى و محمود سبكتگين را نام برد. فردوسى از رستم ديگرى تعريف ميكرد و محمود ميخواست تا اين شاعر از رستم حاضر ستايش كند. در زمان نزديك به امروز اسداله خان غالب وظيفه داشت تا تأريخ مغل را به شعر آورد، كارى كه او نمى پسنديد اما به سبب تنگدستى راضى به اجراى آن شده بود و در اين كارش چنان استادى نشان ميدهد كه براى امپراطورى در حال نزع مغل، جلال و شكوه خود ساختهء تركيب ميكند و به خورد كسى كه او را به اين كار گماشته ميدهد. كاتب نيز به فرمايش اميرى به نوشتن تأريخ ميپردازد اما به اين تفاوت كه او چون گل كوهى از درز سنگ سر ميافرازد تا به جهان و مردم خودش ببيند. او نميتواند دل سنگ را بشگافد، اما از انچه در زير سينهء سنگ خرد شده اند به پرستو ها حكايت ميكند تا انها از شاخى به شاخ ديگر پيام واقعيت را ببرند.
كاتب در واقع كسى است كه شرايط و اوضاع زمان خود را به طور مشرح بيان ميكند و تنها به شرح زندگى امير و خوانين دور و برش اكتفا نيمكند و براى همين منظور مورد انتقاد مردمان صاحب نفوذ قرار ميگيرد و به رعونت متهم ميگردد. اما او شايد آگاه از اين امر بود كه روزگارى بعد مستشرقين و مورخين طراز اول او را به عنوان موخذ صاحب اعتبار خواهند گزيد. مردمان صاحب صلاحيتى چون غلام محمد غبار، لودويگ ادمك و باز لويى دوپرى بار ها از اين موخذ سود جسته اند.
كاتب جادهء يكطرفهء تأريخ نگارى را دو طرفه ساخت، به اين شرح كه در گذشته مورخ كشور ما بيشتر به مورخين غربى رجوع مى برده اما اگر يكى از اين مورخين براى دريافت اوضاع و احوال زمان عبدالرحمن خان و حبيب اله خان از حضور با صولت كاتب اغفال كند، كار ش مكمل نخواهد بود. همينطور هيچ كار مورخ غربى مكمل نيست كه اگر در نگارش تأريخ نزديك، سهم كاتب را نا ديده بنگرد.
غلام حسین شهزاده از شرکت (نوراقبال غزنوی)
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 290
قطام گفت براي مهريه من چه خواهي كرد؟گفت هر چه تو بخواهي! قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن علي بن ابيطالب است:. ابن ملجم كه خود براي كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نمي خواست كسي از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا به قطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستي برايت فراهم ميكنم اما كشتن علي بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟ قطام گفت البته در حال عادي كسي نمي تواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كني و غفلة بقتل رساني تا درد دل مرا شفا بخشي و از وصالم كامياب شوي و چنانچه در انجام اينكار كشته گردي پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و هم عقيده اوست گفت به خدا سوگند من به كوفه نيامدهام مگر براي همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا ياريميكنم و تني چند بكمك تو ميگمارم بدين جهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وي خواست كه در اين مورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (به جهت بغضي كه با علي عليه السلام داشت) تقاضاي او را پذيرفت. خود ابن ملجم نيز مردي از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعني همان منافقي را كه در صفين علي عليه السلام را در آستانه پيروزي مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز به آنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش به مسجد آمده و منتظر ورود علي عليه السلام شدند. مقارن ورود ابن ملجم به كوفه علي عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر مي داد حتي در يكي از روزهاي ماه رمضان كه بالاي منبر بود دست به محاسن شريفش كشيد و فرمود شقيترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و به همين جهت روزهاي آخر عمر خود را هر شب در منزل يكي از فرزندان خويش مهمان مي شد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود. موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهي به آسمان نگاه مي كرد و حركات ستارگان را در نظر مي گرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر مي شد تشويش و ناراحتي آن حضرت بيشتر مي گشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتي؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركهها و صحنههاي كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامي مبارزهها كردهام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حملهها برده و ابطال رزمجوي عرب را به خاك و خون افكندهام ترسي از چنين اتفاقات ندارم ولي امشب احساس ميكنم كه لقاي حق فرا رسيده است. بالاخره آند شب تاريك و هولناك بپايان رسيد و علي عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابي كه هر شب در آن خانه در آشيانه خود مي خفتند پيش پاي امام جستند و در حال بال افشاني بانگ همي دادند و گويا ميخواستند از رفتن وي جلوگيري كنند! علي عليه السلام فرمود اين مرغها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و نالهها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آن حضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروي.علي عليه السلام فرمود اگر بلاي زميني باشد من به تنهائي بر دفع آن قادرم و اگر قضاي آسماني باشد كه بايد جاري شود. علي عليه السلام رو به سوي مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح ايستاد و چون به سجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد مي زد لله الحكم لا لك يا علي ضربتي به سر مبارك آن حضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلي كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشاني شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا گريختند. خون از سر مبارك علي عليه السلام جاري شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 287
برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 283
شماری از متخصصان تلاشهای حکومت افغانستان برای کاهش مرگ کودکان را ناکافی دانسته و گفته که فساد از موثریت این تلاشها کاسته است.
شرکت کنندگان کنفرانس دو روزهای که از سوی انسیتوی فرانسه برای کودکان و دانشگاه آغاخان کراچی، در کابل برگزار شده، بر شدت بخشیدن تلاشهای دولت افغانستان در این زمینه تاکید کردهاند.
صابره کمال، از شرکت کنندگان این کنفرانس گفت: "وضعیت صحت (بهداشت) اطفال در افغانستان در کل و مخصوصا در مناطق روستایی رضایت بخش نیست."
او افزود: "اولین مشکل فساد اداری است. وقتی که وسایل برای بیمارستانها خریده میشود، وسایل درست خریده نمیشود یا قراردادهایی که در این مورد بسته میشود، به درستی عملی نمیشود. دومین مشکل نبود کارمندان مناسب است."
اما مقامهای وزارت صحت افغانستان میگویند که دستاورد دولت در ده سال اخیر در زمینه کاهش مرگ و میر کودکان و نوزادان قابل توجه است.
براساس آمار رسمی، در حال حاضر از هر صدهزار نوزاد ۹۷ تن پیش از رسیدن به پنج سالگی میمیرند، در حالی که ده سال پیش این آمار به بیش از ۲۵۰ کودک میرسید.
ثریا دلیل، وزیر بهداشت افغانستان، در این کنفرانس گفت که توسعه خدمات بهداشتی، افزایش شمار مراکز درمانی، دسترسی کودکان به واکسنهای مختلف، از مهمترین عوامل کاهش مرگ و میر کودکان است.
خانم دلیل افزود که با وجود موفقیتهایی که در زمینه عرضه خدمات بهداشتی برای کودکان به دست آمده، هنوز هم بیماریهای زیادی است که زندگی کودکان را در افغانستان تهدید میکند.
خانم دلیل گفت: "دلایل مرگ کودکان مانند دیگر کشورهای کمتر توسعه یافته، بیماریهایی مانند سینهبغل (سینهپهلو)، اسهال، بیماریهای دوره نوزادی به شمول تولد پیش از وقت، سرخکان (سرخک) و ملاریا است."
وزیر صحت افزود: "مهمتر از همه، سوء تغذیه به عنوان زمینهساز و عامل تشدیدکننده ابتلا به بیماریها و مرگ و میر کودکان اثرگذار است."
متخصصان شرکت کننده این کنفرانس کمبود پزشکان متخصص بیماریهای کودکان و نبود دارو در مناطق روستایی و دوردست در افغانستان را هم از عوامل مهم افزایش مرگ و میر کودکان عنوان کردند.
به گفته آنها، سطح پایین آگاهی خانوادهها از مسایل بهداشتی و به ویژه واکسنها در این مناطق هم در این مورد موثر است.
این دومین کنفرانس بینالمللی در باره بهداشت کودکان است که با شرکت بیش از سیصد متخصص داخلی و خارجی در افغانستان برگزار شده است.
این متخصصان از کشورهای پاکستان، فرانسه، اسپانیا، آلمان و افغانستان هستند.غلام حسین شهزاده در این کنفرانس اشتراک کرده بود دراین باره گزارش را از غلام حسین شهزاده در روزهای دیگر معلومات خواهیم گرفت :
کنفرانس مشابه قبلی با شرکت ۲۵۰ متخصص از افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، آمریکا، کانادا، فرانسه، انگلستان، اسپانیا، آلمان و سوئیس در فبروری سال گذشته برگزار شد.
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 282
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، دیدارهای تاریخی خود در برمه را آغاز کرده است. او اولین رئیسجمهور آمریکاست که در دوران ریاست جمهوری خود به برمه سفر می کند.
او در سفر حدودا شش ساعته خود به برمه با تین شین، رئیس جمهور، و همچنین آنگ سان سوچی، از رهبران مخالفان دولت دیدار کرده و همچنین در دانشگاه رانگون به سخنرانی پرداخته است.
دانشگاه رانگون کانون اعتراضات دموکراسیخواهانهای در سال ١٩٨٨ بود که دولت نظامی برمه با خشونت آنها را سرکوب کرد.
آقای اوباما خطاب به دانشجویان گفت که آمریکا میتواند به بازسازی اقتصادی برمه یاری دهد و در مسیر پیشرفت آن همراهش باشد.
او گفت: "البته این مسیر تازه آغاز شده و راه درازی در پیش است. اصلاحاتی که از بالا آغاز شده باید خواستههای شهروندان کف اجتماع را برآورده کند. شرارههای پیشرفتی که دیدهایم نباید فرو بنشینند."
رئیس جمهور ایالات متحده همچنین با اشاره به خشونتهای فرقهای میان بوداییان و مسلمانان برمه، از دو طرف خواسته که به خشونتها پایان دهند.
این خشونتها نزدیک به صد هزار قربانی بر جای گذاشته که اغلب آنان مسلمانان روهینگیا هستند.
غلام حسین شهزاده (غزنوی)...برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 277
وضع رقتبار و سرنوشت شوم چنين خانوادهاي بهخوبي روشن است. هميشه دعوا و
اوقات تلخي برپاست. آب خوش از گلويشان پايين نخواهد رفت. زن از محيط منزل
و ديدن صورت عبوس شوهر بيزار خواهد بود. زني که همواره با بداخلاقيهاي
شوهر مواجه باشد چگونه ميتواند به زندگي دلگرم باشد و از روي عشق و علاقه،
خانهداري و شوهرداري کند؟ از همه بدتر وضع دلخراش و سرنوشت خطرناک
اطفالي است که در چنين محيط ناگواري پرورش مييابند. اوقات تلخيها و
ناسازگاريهاي دائمي پدر و مادر بدون ترديد در روح حساس آنها اثر بدي خواهد
گذاشت. غالبا افرادي تندخو، عصباني مزاج بدبين، کينهتوز، متعدي و پژمرده
تربيت خواهند شد.
عزيزان! اداره جهان در اختيار ما نيست. تزاحمات، ناملايمات، مصيبتها از لوازم
لاينفک اين جهان هستند. هر کسي در مسير زندگي با آنها خواهناخواه برخورد
خواهد نمود. بايد براي پذيرش آنها آماده شد. انسان توانايي آن را دارد که صدها
مشکل بزرگ و کوچک را با آغوش باز بپذيرد و خم به ابرو نياورد. حوادث
روزگار علت تامه ناراحتيها نيستند بلکه اعصاب ضعيف هستند که متاثر شده،
اسباب نگراني و ناراحتي ما را فراهم ميسازند. از همه اينها گذشته، حوادث و
ناملايمات روزگار و رفتار ناپسند مردم، اسباب ناراحتي تو را فراهم ساختهاند؛
زن و فرزندت چه تقصيري دارند؟ همسرت از صبح در خانه زحمت کشيده،
غذا پخته، لباسشسته، خانه را تميز و مرتب نموده، با بچهها سر و کله زده،
با بدن و اعصابخسته در انتظار تو بوده که وقتي به منزل آمدي با اخلاق خوش
و مهرباني دلش را گرم نموده خستگي اعصابش را برطرف سازي.
فرزندانت نيز از بامداد در مدرسه مشغول بوده با اعصاب و مغز خويش کار
کردهاند يا در مغازه يا در کارگاه به کار اشتغال داشتهاند. اکنون خسته و ناتوان
به منزل بازگشته در انتظار پدرشان هستند که باسخنان شيرين و اخلاق خوش و
اظهار محبت، خستگي اعصابشان را برطرف سازد. آري! زن و فرزندانت با
صدها اميد و آرزو در انتظار تو بودهاند؛ آيا سزاوار است با چهره عبوس و
اخلاق تند و صورت در هم کشيده تو مواجه گردند؟!
دنيا در مسير معين و بر طبق نقشه منظمي ميچرخد. حوادث روزگار با نظم
و ترتيب مرموز يکي پس از ديگري خودنمايي ميکند. وجود ناچيز ما در اين
جهان پهناور به منزله ذره کوچکي است که هر لحظه بهسويي حرکت و با ذرات
ديگر در تصادم است. اداره جهان دست ما نيست و حوادث گيتي بر طبق ميل ما
واقع نميشوند. بامداد که از منزل خارج ميشويد تا دوباره برگرديد، ممکن است
با دهها ناملايم کوچک يا بزرگ برخورد نماييد. و در ميدان زندگي و صحنه
کسب و کار، که به ميدان نبرد بيشباهت نيست، با مشکلات فراواني مواجه شويد.
براي پيدا کردن تاکسي لنگ شدهايد، فلان کس به شما توهين نموده، مورد عيبجويي
و سرزنش قرار گرفتهايد، رئيس و مافوقتان بهانهجويي ميکند. چک فلان آدم بد
حساب برگشت خورده، طلبکار در وصول مطالباتش پافشاري ميکند. و دهها بلکه
صدها از اين قبيل حوادث کوچک و بزرگ که خواه ناخواه براي هر کسي اتفاق ميافتد.
ممکن است از وجود ناملايمات چنان خشمگين و ناراحت شويد که مانند بمب
آتشزا هر لحظه در معرض انفجار باشيد. به چرخ گردون و مردم متجاوز که
زورتان نميرسد، اما وقتي به خانه وارد ميشويد ميخواهيد قدرتنمايي کنيد و
انتقام چرخ و فلک و مردم کج رفتار را از زن و فرزند بيگناهتان گرفته بدين
وسيله دق دلي خالي کنيد. گويا عزرائيل وارد خانه شده است. بچهها مانند موش
فرار ميکنند، خدا نکند کوچکترين بهانهاي به دستش بيفتد. غذا شور يا بينمک
باشد، چاي آماده و حاضر نباشد، يکي از بچهها سر و صدا کند، وضع منزل
نامرتب باشد، وامصيبتا! آقا همانند بمبي منفجر خواهد شد. به سر اين داد ميزند،
به آن يکي دشنام ميدهد، آنيکي را ميزند، با اين اوقات تلخي ميکند.
بدينوسيله محيط با صفاي خانه را که به منظور استراحت بدانجا پناه آورده، به
صورت جهنم سوزاني تبديل خواهد ساخت. در آن دوزخ خود ساخته، هم خودش
خواهد سوخت هم زن و فرزند بيگناهش. اگر بچهها بتوانند، از آن محيط رعب و
وحشت فرار نموده در کوچه و خيابان سرگردان ميشوند. و الا خدا خدا ميکنند که
مالک دوزخ زودتر از منزل خارج گردد تا از شرش خلاص شوند.
با احترام :غلام حسین (شهزاده ) غلام حسین شهزاده (غزنوی)...
برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 301
برچسب : نویسنده : غلام حسین (شهزاده ) ghulamhossin بازدید : 312